مشت زنی

moštzani

معنی

ورزشی دو‌نفره که در آن ورزشکاران با زدن ضربه‌های مشت به یکدیگر امتیاز کسب می‌کنند؛ بوکس.

جست‌وجوی دقیق

مشت زنی

لغت‌نامه دهخدا

مشت زنی . [ م ُ زَ ] (حامص مرکب ) با مشت زدن . کشتی گیری . (ناظم الاطباء). مشت بازی . و رجوع به مشت بازی شود.

مشت زنی

فرهنگ فارسی عمید

ورزشی دو‌نفره که در آن ورزشکاران با زدن ضربه‌های مشت به یکدیگر امتیاز کسب می‌کنند؛ بوکس.

مشت زنی

فرهنگ فارسی معین

( ~ .) (اِمر.) ورزشی که در آن هر یک از دو مشت زن می کوشد دیگری را با ضربه های مشت خود به زمین اندازد، بوکس .

جست‌وجوی هم‌آوا

مشت مست در اثر خوردن مشت

مشت مشت

گمست

گمست . [ گ َ م َ ] (اِ) جوهری است فرومایه و ارزان و رنگ آن کبود به سرخی مایل میباشد و معدن آن به مدینه طیبه نزدیک است . گویند در پیاله و ظروف گمست هرچند شراب خورند مستی نیاورد و اگر قدری از آن در قدح شراب اندازند همین خاصیت دهد و اگر در زیر بالین گذارند و بخوابند خوابهای خوش

مست

لغت‌نامه دهخدا

مست . [ م َ ] (ص ) شراب خواره ای که شراب در وی اثر کرده باشد. (ناظم الاطباء). می زده . دگرگون شده از آشامیدن می و غیره . سخت بی خود از شراب . مقابل سرخوش و شنگول . (یادداشت مرحوم دهخدا). مقابل هوشیار، و با لفظ کردن و شدن و رفتن و افتادن مستعمل است . (آنندراج ). ثَمِل . (دهار)

مسید

لغت‌نامه دهخدا

مسید. [ م َ ] (ع اِ) به لغت اهل مراکش ، دبستان و مکتب و مدرسه . (ناظم الاطباء).

جست‌وجوی مشابه

کیسه مشت زنی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

punching bag

دو استقامت (مشت زنی)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

roadwork

سبک وزن (مشت زنی)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

lightweight

مشت زنی از نزدیک

دیکشنری فارسی به انگلیسی

infighting

قوانین و مقررات مشت زنی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

Queensberry rules

جست‌وجوی متن

prizefight

دیکشنری انگلیسی به فارسی

جوایز، مشت زنی حرفهیی، مسابقه مشت زنی جایزه دار

ملاکمة

دیکشنری عربی به فارسی

مشت زني , بوکس

سکو 2

ring 3

واژه‌های مصوب فرهنگستان

← سکوی مشت‌زنی

میست بازی

گویش مازنی

مشت بازی – مشت زنی

boxings

دیکشنری انگلیسی به فارسی

بوکس، مشت زنی، مشت بازی

جست‌وجوی هم‌آغاز

مشت

لغت‌نامه دهخدا

مشت . [ م َ ] (ص ) انبوه و بسیار و پر و لبریز. (برهان ) (ناظم الاطباء). پر و انبوه . (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) (جهانگیری ). || سطبر و گنده و غلیظ. (برهان ) (ناظم الاطباء). سطبر و غلیظ. (انجمن آرا) (جهانگیری ). غلیظ. (فرهنگ رشیدی ) : ازر

مشت

لغت‌نامه دهخدا

مشت . [ م ِ ] (اِ) جوی آب . (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) : باز جهان گشت چو خرم بهشت خوید دمید از دو بناگوش مشت .منوچهری (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).

مشت

لغت‌نامه دهخدا

مشت . [ م ُ ش ِت ت ] (ع ص ) پراکنده کننده . (آنندراج ). پراکنده کننده و جداکننده . (از ناظم الاطباء)

مشت

لغت‌نامه دهخدا

مشت . [ م ُ ] (اِ) معروف است که گره کردن پنجه ٔ دست باشد. (برهان ). آن جزء از دست که مابین ساعد و انگشتان واقع شده باشد. (ناظم الاطباء). گره کردن پنجه ، مأخوذ از مشتن به معنی مالیدن و سرشتن . (آنندراج ). غرفه . حثی . قبضه . چنگ . راحة دست که مجموع انگشتان آن را به میان کف خم

مشت

فرهنگ فارسی عمید

جوی آب.

جست‌وجوی هم‌قافیه

درمشت

لغت‌نامه دهخدا

درمشت . [ دَ م ُ ] (ص مرکب ) (از: در + مشت ) ترجمه ٔ ضبط است . (آنندراج ). در تحت تصرف . در دست . در ید اقتدار. (ناظم الاطباء).- درمشت کردن ؛ ضبط کردن . (ناظم الاطباء).

رامشت

لغت‌نامه دهخدا

رامشت . [ م ِ ] (اِمص ) رامش . (ناظم الاطباء). شادی و طرب . (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ). رجوع به رامش شود. || رامش و آرامیدن . (برهان ). رامش . (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). رجوع به رامش شود. || (اِ) روز چهارم از خمسه ٔ مسترقه ٔ سال ملکشاهی . (آنندراج ) (از برهان ) (از فرهنگ رش

حرمشت

لغت‌نامه دهخدا

حرمشت . [ ] (اِخ ) نام موضعی به مشرق خوزستان .

چمن نمشت

لغت‌نامه دهخدا

چمن نمشت . [ چ َ م َ ن َ م َ ] (اِخ ) دهی از بخش دره شهر شهرستان ایلام که در 3 هزارگزی شمال دره شهر و 5 هزارگزی شمال خاوری راه مالرو دره شهر به مارین واقع است . جلگه و گرمسیر است و

جمشت

لغت‌نامه دهخدا

جمشت . [ ج َ م َ ] (ع اِ) در وزن و معنی جمست است . (ذیل اقرب الموارد از ابن بیطار) (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به جمست شود.

درپیوند

بیشتر بدانید

مشت زنی

moštzani

معنی

جست‌وجوی دقیق

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

دیکشنری فارسی به عربی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی معین

جست‌وجوی هم‌آوا

دیکشنری فارسی به انگلیسی

گویش مازنی

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی مشابه

دیکشنری فارسی به انگلیسی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

جست‌وجوی متن

دیکشنری انگلیسی به فارسی

دیکشنری عربی به فارسی

واژه‌های مصوب فرهنگستان

گویش مازنی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

جست‌وجوی هم‌آغاز

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

جست‌وجوی هم‌قافیه

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا