مستکبرلغتنامه دهخدامستکبر. [ م ُ ت َ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استکبار. بزرگ و عظیم یابنده چیزی را. (ازاقرب الموارد). ج ، مستکبرون و مستکبرین . رجوع به استکبار شود. || دارای کبریاء. (از اقرب الموارد). گردنکش و متکبر و مغرور. (غیاث ) : ز مستکبران دلاور مترس از آن
مستکبرفرهنگ فارسی معین(مُ تَ بِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - آنکه از راه استثمار دیگران نیرومند و توانگر شده است . 2 - استثمارگر.
مستکبرفرهنگ مترادف و متضاد۱. استثمارگر، امپریالیست، سرمایهدار، طاغوتی ۲. گردنکش ۳. متکبر، مغرور ≠ مستضعف ۴. زورگو، قدرتطلب ۵. جهانخوار
مستکبریلغتنامه دهخدامستکبری . [ م ُ ت َ ب ِ ] (حامص ) مستکبر بودن . استکبار داشتن . متکبر بودن : سپیدار مانده ست بی هیچ چیزی ازیرا که بگزید مستکبری را. ناصرخسرو.برو شکر کن چون به نعمت دری که محرومی آید ز مستکبری .<p class="aut
مستکبریلغتنامه دهخدامستکبری . [ م ُ ت َ ب ِ ] (حامص ) مستکبر بودن . استکبار داشتن . متکبر بودن : سپیدار مانده ست بی هیچ چیزی ازیرا که بگزید مستکبری را. ناصرخسرو.برو شکر کن چون به نعمت دری که محرومی آید ز مستکبری .<p class="aut
مستکبرینلغتنامه دهخدامستکبرین . [ م ُ ت َ ب ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مستکبر (در حالت نصبی و جری ) : مستکبرین به سامراً تهجرون . (قرآن 67/23). اًنه لایحب المستکبرین . (قرآن 23/6). رجوع به مستکبر شود.
متفرعنفرهنگ مترادف و متضادخودبین، پرنخوت، خودپسند، پرافاده، خودخواه، متکبر، مستکبر، مدمغ، مغرور ≠ متواضع
مستضعففرهنگ مترادف و متضاد۱. ضعیف، محروم ≠ مستکبر ۲. ضعیفنگهداشتهشده ۳. فقیر، تنگدست، بینوا، بیبضاعت ۴. ناتوان، درمانده
مُسْتَکْبِراًفرهنگ واژگان قرآنخود بزرگ جلوه دهنده - مستکبر ( استکبار عبارت از اين است که : کسي بخواهد با ترک پذيرفتن حق ، خود را بزرگ جلوه دهد ، و خود را بزرگتر از آن بداند که حق را بپذيرد )
گردنکشفرهنگ مترادف و متضادسرکش، طاغی، عاصی، عصیانگر، گردنفراز، مارد، متجاسر، متمرد، مستکبر، ناجم، نافرمانبردار، نافرمان، یاغ، یاغی، ≠ فرمانبردار، مطیع
سرمایهدارفرهنگ مترادف و متضاد۱. ثروتمند، غنی، متمول، پولدار ≠ فقیر، بیپول ۲. کاپیتالیست، امپریالیست ≠ پرولتاریا ۳. صاحب سرمایه ۴. مستکبر ≠ مستضعف
مستکبریلغتنامه دهخدامستکبری . [ م ُ ت َ ب ِ ] (حامص ) مستکبر بودن . استکبار داشتن . متکبر بودن : سپیدار مانده ست بی هیچ چیزی ازیرا که بگزید مستکبری را. ناصرخسرو.برو شکر کن چون به نعمت دری که محرومی آید ز مستکبری .<p class="aut
مستکبرینلغتنامه دهخدامستکبرین . [ م ُ ت َ ب ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مستکبر (در حالت نصبی و جری ) : مستکبرین به سامراً تهجرون . (قرآن 67/23). اًنه لایحب المستکبرین . (قرآن 23/6). رجوع به مستکبر شود.