مستدعیلغتنامه دهخدامستدعی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) مستدع . نعت فاعلی از استدعاء. درخواست کننده . (غیاث ) (آنندراج ). آنکه خواهش کند. خواهشمند. طلب کننده . خواهنده . خواستار.- مستدعی تمییز ؛ فرجام خواه . (لغات فرهنگستان ).- مستدعی شدن ؛ درخواس
مستدعیلغتنامه دهخدامستدعی . [ م ُ ت َ عا ] (ع ص ) نعت مفعولی از استدعاء. آنچه خواهش شده . درخواست شده . خواسته شده . استدعاشده . رجوع به استدعاء شود.- مستدعی علیه تمییز ؛ فرجام خوانده . (لغات فرهنگستان ).
مستدعلغتنامه دهخدامستدع . [ م ُ ت َ عِن ْ ] (ع ص ) مستدعی . نعت فاعلی از مصدر استدعاء. رجوع به مستدعی و استدعاء شود.
مستضحلغتنامه دهخدامستضح . [ م ُ ت َ حِن ْ ] (ع ص ) مستضحی . نعت فاعلی از استضحاء. رجوع به مستضحی و استضحاء شود.
مشتدحلغتنامه دهخدامشتدح . [ م ُ ت َ دَ ] (ع اِ) فراخی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). فراخی و آسانی . (ناظم الاطباء).
مستدعیاتلغتنامه دهخدامستدعیات . [ م ُ ت َ ع َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مستدعیة. عرایض و چیزهای درخواست شده و استدعاشده . (ناظم الاطباء). تقاضاها. درخواستها : عرض مطالب مستدعیات اکثر صاحب جمعان به ناظر بیوتات تعلق دارد.(تذکرةالملوک چ دبیرسیاقی ص 12
مستدعیةلغتنامه دهخدامستدعیة. [ م ُ ت َ ع َ ی َ ] (ع ص ) مستدعاة. تأنیث مستدعی . رجوع به مستدعی و استدعاء شود.
مستدعلغتنامه دهخدامستدع . [ م ُ ت َ عِن ْ ] (ع ص ) مستدعی . نعت فاعلی از مصدر استدعاء. رجوع به مستدعی و استدعاء شود.
مستدعاةلغتنامه دهخدامستدعاة.[ م ُ ت َ ] (ع ص ) مستدعیة. مؤنث مستدعی که نعت مفعولی است از استدعاء. رجوع به مستدعی و استدعاء شود.
مستدعیاتلغتنامه دهخدامستدعیات . [ م ُ ت َ ع َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مستدعیة. عرایض و چیزهای درخواست شده و استدعاشده . (ناظم الاطباء). تقاضاها. درخواستها : عرض مطالب مستدعیات اکثر صاحب جمعان به ناظر بیوتات تعلق دارد.(تذکرةالملوک چ دبیرسیاقی ص 12
مستدعیةلغتنامه دهخدامستدعیة. [ م ُ ت َ ع َ ی َ ] (ع ص ) مستدعاة. تأنیث مستدعی . رجوع به مستدعی و استدعاء شود.