مستحبلغتنامه دهخدامستحب . [ م ُ ت َ ح ِب ب ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استحباب . دوست دارنده و مهربان ودارای محبت . (ناظم الاطباء). رجوع به استحباب شود.
مستحبلغتنامه دهخدامستحب . [ م ُ ت َ ح َب ب ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر استحباب . دوست داشته شده . (آنندراج ) (اقرب الموارد). || پسندیده شده . (ناظم الاطباء). مستحسن . (اقرب الموارد). گزیده ٔ بر. مرجَّح . و رجوع به استحباب شود. || در اصطلاح فقهی ، آن فعل از عبادات که رسول (ص ) ثواب آن بیان فرمو
مستحبفرهنگ فارسی عمید۱. (فقه) عملی که بهجا آوردنش ثواب داشته باشد و ترک آن گناه و عقاب نداشته باشد.۲. [قدیمی] دوستداشتنی؛ نیکو و پسندیده؛ دوست داشتهشده.
مشتهبلغتنامه دهخدامشتهب . [ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص ) پیرشونده . یقال : اشتهب الرأس ؛ اذا شاب . (از منتهی الارب ) (آنندراج ).
مصطبلغتنامه دهخدامصطب . [ م ُ طَب ب ] (ع ص ) نعت مفعولی از اصطباب . ریخته شده و پراکنده . (ناظم الاطباء).
مستبلغتنامه دهخدامستب . [ م ُ ت َب ب ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استباب . ناسزاگو. هر یک از دو طرف که به یکدیگر ناسزا گویند. در حدیث است : المستبان شیطانان . (اقرب الموارد). رجوع به استباب شود.
مستحباتلغتنامه دهخدامستحبات . [ م ُ ت َ ح َب ْ با ] (ع ص ، اِ) ج ِ مستحبة. مقابل مکروهات و واجبات . کارهای پسندیده . کارهایی که فعل آنها بهتر از ترکشان باشد. رجوع به مستحب شود.
مستحبةلغتنامه دهخدامستحبة. [ م ُ ت َ ح َب ْ ب َ ] (ع ص ) تأنیث مستحب . نعت مفعولی است از مصدر استحباب . رجوع به استحباب و مستحب شود.
مستحباتلغتنامه دهخدامستحبات . [ م ُ ت َ ح َب ْ با ] (ع ص ، اِ) ج ِ مستحبة. مقابل مکروهات و واجبات . کارهای پسندیده . کارهایی که فعل آنها بهتر از ترکشان باشد. رجوع به مستحب شود.
مستحبةلغتنامه دهخدامستحبة. [ م ُ ت َ ح َب ْ ب َ ] (ع ص ) تأنیث مستحب . نعت مفعولی است از مصدر استحباب . رجوع به استحباب و مستحب شود.