مستانف

mosta'nef

معنی

۱. کسی که کاری را از سر گیرد؛ آغازکننده؛ استیناف‌دهنده.
۲. پژوهش‌خواه.

جست‌وجوی دقیق

مستانف

فرهنگ فارسی عمید

۱. کسی که کاری را از سر گیرد؛ آغازکننده؛ استیناف‌دهنده.۲. پژوهش‌خواه.

جست‌وجوی هم‌آوا

مستأنف

مستأنف . [ م ُ ت َءْ ن َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر استیناف . رجوع به استئناف و استیناف شود. || از سرگرفته . نو. از نو. مجدد. جدید. از سر.- امر مستأنف ؛ کار نو که کسی نکرده باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).- مستأنف علیه

مستأنف

لغت‌نامه دهخدا

مستأنف . [ م ُ ت َءْ ن ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استیناف . || از سرگیرنده ٔ کار و آغازکننده ٔ آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || پژوهش خواهنده . (از لغات فرهنگستان ). و رجوع به استئناف و استیناف شود.

مستأنف

فرهنگ فارسی معین

(مُ تَ نِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - آغاز کننده ، از سر گیرنده . 2 - کسی که در محکمه ای مغلوب شده مرافعة خود را در محکمه ای بالاتر از سر گیرد، استیناف دهنده .

جست‌وجوی مشابه

مستأنف

لغت‌نامه دهخدا

مستأنف

لغت‌نامه دهخدا

مستأنفة

لغت‌نامه دهخدا

مستأنفة. [ م ُ ت َءْ ن ِ ف َ ] (ع ص ) مؤنث مستأنف . نعت فاعلی از مصدر استیناف . از سر نو گیرنده و آغازکننده . (غیاث ) (آنندراج ).... رجوع به مستأنف و استیناف شود. || رام و آهسته . || به یکسو استاده شونده . || مجازاً به معنی جدا و علی حده . (غیاث ) (آنندراج ).

مستانفه

واژه‌نامه آزاد

(مُستانِفِه _ mosta-nefe) نام شریعت نوح(ع) (طبقات ناصری/ص16) و آموزه های این شریعت پرستش خداوند به یگانگی و از روی اخلاص بپرستند، نماز برپا دارند و روزه بگیرند، امر به معروف و نهی از منکر کنند و حلال و حرام را رعایت کنند (اثبات الوصیه/ترجمه نجفی/35 - روضه الکافی/تهران، چاپ:اول، 1382ق./ترجمه کمره ای/

جست‌وجوی متن

appellee

دیکشنری انگلیسی به فارسی

appellee، مستانف علیه

اسفاقس

لغت‌نامه دهخدا

اسفاقس . [ ] (اِ) ابن البیطار در ذیل کلمه ٔ سندریطس آرد: و من الناس من یسمیه ایراقلنا و هو نبات مستأنف کونه فی کل سنة و له ورق شبیه بورق النبات الذی یقال له فراسیون الا انه اطول منه مثل ورق النبات الذی یقال له الاسفاقس . (ابن البیطار ج 3 ص <

انف

لغت‌نامه دهخدا

انف . [ اُ ن ُ ] (ع اِ) رفتار نیکو. || آتیک من ذی انف ؛ می آیم ترا از پیش ، کماتقول من ذی قَبَل . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). اِفعل ذاک من ذی انف ؛ از سرنو بکن این کار را. (یادداشت مؤلف ). || (ص ) روضة انف ؛ مرغزار ستور نارسیده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اق

مطرف

لغت‌نامه دهخدا

مطرف . [ م ُ رَ / م ِ رَ ] (ع اِ) چادر خز چهارگوشه ٔ نگارین . ج ، مطارف . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چادر علم و غیره . (غیاث ). گلیم خز با علم . (السامی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). گلیم خز به علم . ج ، مطارف . (مهذب الاسماء).

تکریر

لغت‌نامه دهخدا

تکریر. [ ت َ ] (ع مص ) بسیار واگردانیدن . (زوزنی ) (از تاج المصادر بیهقی ). باربار گردانیدن و بارها بازآمدن چیزی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). تکرار. تکرة. کرکرة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : بر استمرار ایام و تکریر اعوام در مراتب ع

جست‌وجوی هم‌آغاز

مستانفه

واژه‌نامه آزاد

درپیوند

بیشتر بدانید

مستانف

mosta'nef

معنی

جست‌وجوی دقیق

مستانف

فرهنگ فارسی عمید

جست‌وجوی هم‌آوا

مستأنف

لغت‌نامه دهخدا

مستأنف

لغت‌نامه دهخدا

مستأنف

فرهنگ فارسی معین

جست‌وجوی مشابه

مستأنف

لغت‌نامه دهخدا

مستأنف

لغت‌نامه دهخدا

مستأنفة

لغت‌نامه دهخدا

مستانفه

واژه‌نامه آزاد

جست‌وجوی متن

appellee

دیکشنری انگلیسی به فارسی

اسفاقس

لغت‌نامه دهخدا

انف

لغت‌نامه دهخدا

مطرف

لغت‌نامه دهخدا

تکریر

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی هم‌آغاز

مستانفه

واژه‌نامه آزاد