ترجمه مقاله

مستاصل

mosta'sal

۱. [مجاز] بینوا؛ بیچاره.
۲. ازبیخ‌برکنده؛ ریشه‌کن‌شده.

۱. بیچاره، بینوا، ناتوان، درمانده، وامانده
۲. مجبور
۳. زله، لابد
۴. بدبخت، پریشانحال، شوربخت

ترجمه مقاله