مزلفلغتنامه دهخدامزلف . [ م ُ زَل ْ ل َ ] (ص ) نعت مفعولی منحوت از زُلف فارسی به سیاق عربی . دارای زلف . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). معشوق صاحب زلف و نوخط و این تصرف فارسی زبانان متعرب است در اصطلاحات به معنی معشوق نوخط و در چراغ هدایت نوشته که مزلف لفظی است صناعی فارسی زبانان متعرب که به طر
مزلففرهنگ فارسی عمید۱. پسری که سرش زلف بلند و آراسته دارد.۲. [عامیانه، مجاز] ویژگی مردی که مورد سوء استفاده جنسی مردان دیگر قرار گیرد.
مجلولغتنامه دهخدامجلو. [ م َ ل ُوو ] (ع ص ) جلاداده شده و زدوده و صیقل کرده شده . (ناظم الاطباء). زدوده شده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || روشن و درخشان و تاب دار. (ناظم الاطباء).
مجلفلغتنامه دهخدامجلف . [ م ُ ج َل ْ ل َ ] (ع ص ) آن که مالهای وی را تنگ سال تلف کرده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آن که از کناره های وی رفته باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).آنچه از جوانب آن گرفته شده باشد. (از اقرب الموارد). || آن که چیزی از وی ماند
مجلفلغتنامه دهخدامجلف .[ م ُ ج َل ْ ل ِ ] (ع ص ) سال سختی که تلف کند ستور را.(ناظم الاطباء) (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مظلفلغتنامه دهخدامظلف . [ م ُ ظَل ْ ل َ ] (ع ص ) افزون شده و زیادگشته . || دارای سم شکافته . (ناظم الاطباء).
مزلفةلغتنامه دهخدامزلفة. [ م َ ل َ ف َ ] (ع اِ) هر ده که میان دشت و زمین کشت باشد. ج ، مزالف . (منتهی الارب )(اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). قریه ٔ واقع میان بیابان و زمینی آبادان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مزلفةلغتنامه دهخدامزلفة. [ م ِ /م َ ل َ ف َ ] (ع اِ) پایه . ج ، مزالف . (منتهی الارب ). رجوع به مزالف شود.
مزلفةلغتنامه دهخدامزلفة. [ م ُ ل ِ ف َ ] (ع ص ) نزدیک آورده شده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج )(غیاث ). فراهم آورده شده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (غیاث ). || انبوه کرده شده . (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (غیاث ).
زیباشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی باشده، بزکشده، آرایششده، آراسته، سهتیغهکرده، مزلف، سانتیمانتال
مزلفةلغتنامه دهخدامزلفة. [ م َ ل َ ف َ ] (ع اِ) هر ده که میان دشت و زمین کشت باشد. ج ، مزالف . (منتهی الارب )(اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). قریه ٔ واقع میان بیابان و زمینی آبادان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مزلفةلغتنامه دهخدامزلفة. [ م ِ /م َ ل َ ف َ ] (ع اِ) پایه . ج ، مزالف . (منتهی الارب ). رجوع به مزالف شود.
مزلفةلغتنامه دهخدامزلفة. [ م ُ ل ِ ف َ ] (ع ص ) نزدیک آورده شده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج )(غیاث ). فراهم آورده شده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (غیاث ). || انبوه کرده شده . (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (غیاث ).