مرسیلغتنامه دهخدامرسی . [ م َ ] (اِخ ) شهری است به تونس با 14 هزار تن سکنه و دارای آبهای معدنی .- پیمان مرسی ؛ پیمانی است که بین فرانسه و تونس منعقد گشت و بموجب آن پیمان باردو (1881 م .) تعدیل شد
مرسیلغتنامه دهخدامرسی . [ م ُ ] (اِخ ) لقب احمدبن عمر، مکنی به ابوالعباس و ملقب به شهاب الدین . فقیه و صوفی قرن هفتم هجری .اصل او از مرسیة است و ساکن اسکندریه بود و اهالی اسکندریه تا امروز نیز به وی اعتقادی شدید دارند. مرسی به سال 686 هَ . ق . درگذشت . (از ال
مرسیلغتنامه دهخدامرسی . [ م ُ ] (اِخ ) لقب حسن بن عضدالدوله علی برادر المتوکل علی اﷲ ملک اندلس ، مکنی به ابوعلی و مشهور به ابن هود. فیلسوف و متصوف قرن هفتم هجری . به سال 633 هَ . ق . در مرسیة متولد شد و با اینکه پدرش نایب السلطنه ٔ آنها بود وی به تصوف و حکمت
مرسیلغتنامه دهخدامرسی . [ م ُ ] (اِخ ) لقب محمدبن جعفربن احمدبن خلف بن حمید بلنسی مرسی ، مکنی به ابوعبداﷲ از ادیبان اندلس و عربی دان و آشنا به قرائتها. اصل او از «اسیلة» است و به سال 513 هَ . ق . متولد گشت و مدتی عهده دار منصب قضا در بلنسیه بود و به سال <span
مرسیلغتنامه دهخدامرسی . [ م ُ ] (اِخ ) لقب محمدبن عبداﷲبن محمدبن ابی الفضل سلمی مرسی ، مکنی به ابوعبداﷲ و ملقب به شرف الدین ، ادیب و مفسر و محدث اندلسی . وی نابینا بود و به سال 570 هَ . ق . متولد گشت . اصل او ازمرسیه بود و در بلاد مختلف اندلس گردش کرد و به بغ
مرصیلغتنامه دهخدامرصی . [م ُ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر ارصاء. پاینده در جایی و نگارنده آن را. (آنندراج ). رجوع به ارصاء شود.
مریسیلغتنامه دهخدامریسی .[ م َ ] (اِخ ) بشربن غیاث بن ابی کریمة مشهور به عبدالرحمان مریسی و مکنی به ابوعبدالرحمن . از فقهای معتزلی بود و اطلاعی در فلسفه نیز داشت . فرقه ٔ مریسیة که قائل به ارجاء هستند بدو منسوبند. جد او از موالی زیدبن خطاب بود، و برخی گویند که پدرش یهودی بود. نسبت مریسی به درب
حسن مرسیلغتنامه دهخداحسن مرسی . [ ح َ س َ ن ِ م َ ] (اِخ ) ابن عضدالدوله و برادر متوکل علی اﷲ ملک اندلس بن یوسف بن هود جذامی شاعر صوفی مکنی به ابوعلی بود، و با یهود ارتباط میگرفت و به ایشان علم می آموخت . در مرسیه در 633 هَ . ق . /</spa
حسن مرسیلغتنامه دهخداحسن مرسی . [ ح َ س َ ن ِ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن محمد طائی فقیه اهل مرسیه مکنی به ابوبکر مالکی (412-498 هَ . ق .). او راست : «المقنع» در شرح لمع. (هدیة العارفین ج 1 ص <span c
مرسینلغتنامه دهخدامرسین . [ م َ ] (اِ) مورد که گیاهی است . ریحان القبور. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به مورد شود.
مرسینلغتنامه دهخدامرسین . [ م ِ ] (اِخ ) بندری است در ترکیه بر دریای مدیترانه با 68600 تن سکنه .راه آهن بغداد به ترکیه از نزدیکی این شهر می گذرد.
مرسیهلغتنامه دهخدامرسیه . [ م ُ ی َ ] (اِخ ) شهری است از اعمال قرمونه در اندلس . (از معجم البلدان ). شهری به جنوب شرقی اسپانیا. (رحله ٔ ابن جبیر). شهری است بر کرانه ٔ خلیج دریای روم [ به اندلس ]جائی با نعمت . (حدود العالم ). شهری است در جنوب اسپانیا با 257 هزا
مرسی مطروحلغتنامه دهخدامرسی مطروح . [م َ سا م َ ] (اِخ ) شهر و بندری است در مصر در حوالی برقة. در اوایل جنگ جهانی دوم به سال 1942 م . میان نیروی آلمان و متفقین جنگهایی در این نقطه روی داد.
مرسی الکبیرلغتنامه دهخدامرسی الکبیر. [م َ سَل ْ ک َ ] (اِخ ) (الَ ...) شهر و بندری است در کشور الجزائر در استان وهران (یا اران ) با 13 هزار و پانصد تن سکنه . این بندر بر خلیج و هران قرار گرفته و فرانسه به سال 1935 م . آن را پایگاه د
مرسیا ایمارشلغتنامه دهخدامرسیا ایمارش . [ ] (معرب ، اِ مرکب ) به یونانی آس بستانی است . (از مخزن الادویه ).
مرسینلغتنامه دهخدامرسین . [ م َ ] (اِ) مورد که گیاهی است . ریحان القبور. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به مورد شود.
حسن مرسیلغتنامه دهخداحسن مرسی . [ ح َ س َ ن ِ م َ ] (اِخ ) ابن عضدالدوله و برادر متوکل علی اﷲ ملک اندلس بن یوسف بن هود جذامی شاعر صوفی مکنی به ابوعلی بود، و با یهود ارتباط میگرفت و به ایشان علم می آموخت . در مرسیه در 633 هَ . ق . /</spa
حسن مرسیلغتنامه دهخداحسن مرسی . [ ح َ س َ ن ِ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن محمد طائی فقیه اهل مرسیه مکنی به ابوبکر مالکی (412-498 هَ . ق .). او راست : «المقنع» در شرح لمع. (هدیة العارفین ج 1 ص <span c
کیومرسیلغتنامه دهخداکیومرسی . [ ک َ م َ ] (اِخ ) جزء طایفه ٔ چهارلنگ بختیاری و خود دارای شعبه های مختلف است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 76). رجوع به همان مأخذ شود.
علی مرسیلغتنامه دهخداعلی مرسی . [ ع َ ی ِ م َ ] (اِخ ) ابن اسماعیل اندلسی مرسی ضریر. مشهور به ابن سیدة و مکنی به ابوالحسن . رجوع به ابن سیدة و علی (ابن سیدة...) شود.
روش نقطة همرسیcrossing point methodواژههای مصوب فرهنگستانروشی برای محاسبة پارامترهای مغناطیسی دایک و همبَری با استفاده از نقاط تقاطع خطوط دادهبرداری مشتقهای افقی و قائم