مرتشلغتنامه دهخدامرتش . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) مرتشی . آن که رشوت بگیرد. مخفف مرتشی . (آنندراج ). رشوه گیرنده . رجوع به مرتشی شود : داده ام ای دل در پی اوجان دیده به رویش زلف پریشان داده پی نان لذت ایمان قاضی بی دین مفتی مرتش .نصیرای بدخشانی (
باجبگیرفرهنگ مترادف و متضاد۱. اخاذ، باجستان، باجگیر ۲. رشوهخوار، رشوهستان، رشوهگیر، مرتشی ≠ باجده، راشی
رشوه گیرلغتنامه دهخدارشوه گیر. [ رِش ْ /رُش ْ وَ / وِ ] (نف مرکب ) رشوه خور. آنکه رشوه و پاره می گیرد. (ناظم الاطباء). مرتشی . (یادداشت مؤلف ).