مجالستلغتنامه دهخدامجالست . [ م ُ ل َ / ل ِ س َ ] (ع اِمص ) همنشینی . (غیاث ). همنشینی و معاشرت . (ناظم الاطباء). نشست و برخاست . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و من بنده را بر مجالست و دیدار و مذاکرات و گفتار ایشان الفی تازه گشته بود. (ک
مجالستفرهنگ مترادف و متضاد۱. آمیزش، مخالطت، معاشرت، همدمی، همنشینی ۲. معاشرت کردن، همنشینی کردن ۳. همنشینبودن، معاشر بودن
مخالطتفرهنگ مترادف و متضاد۱. آرمش، آمیزش، مقاربت، نزدیکی ۲. مجالست، معاشرت ۳. آمیزش کردن، معاشرت کردن