مثافنتلغتنامه دهخدامثافنت . [ م ُ ف َ ن َ / م ُ ف ِ ن َ ] (ع مص ) مجالست کردن . همزانو نشستن : توقیر علما و تبرک به مجالست ارباب ورع و مثافنت صلحا از ملوک عالم ممتاز گردانیده است . (المعجم چ دانشگاه ص 10
مثافنتفرهنگ فارسی معین(مُ فَ یا فِ نَ) [ ع . مثافنة ] (مص م .) 1 - مجالست کردن ، هم زانو نشستن . 2 - یاری کردن .
منافثتلغتنامه دهخدامنافثت . [ م ُف َ / ف ِ ث َ ] (از ع ، اِمص ) منافثة. هم راز بودن . با یکدیگر محرمانه سخن گفتن . گفتگوی خصوصی با هم داشتن : ... بر یک سریر مسرت استرواح مثافنت و منافثت یافتند. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص <span class="hl
ممتازلغتنامه دهخداممتاز. [ م ُ] (ع ص ) جداشده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || برگزیده و پسندیده . منتخب شده . دارای امتیاز و برتری و بزرگواری . (از ناظم الاطباء). برتر. فاضل . افضل . راجح . ارجح . صاحب مزیت . نجیب . مفضل . دارای مزیت . فایق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا