متلهفلغتنامه دهخدامتلهف . [ م ُ ت َ ل َهَْ هَِ ] (ع ص ) دریغ خورنده . (از منتهی الارب ). افسوس خورنده و اندوهگین . (غیاث ) (آنندراج ). مضطرب و غم خورده و دریغ و افسوس خورده و ملول . (ناظم الاطباء). آن که افسوس خورد. دریغ خورنده . اندوهناک . ج ، متلهفین . (فرهنگ فارسی معین ). متأسف . (یادداشت
متلحفلغتنامه دهخدامتلحف . [ م ُ ت َ ل َح ْ ح ِ ] (ع ص ) لحاف سازنده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). رجوع به تلحف شود.
متلعفلغتنامه دهخدامتلعف . [ م ُ ت َ ل َع ْ ع ِ ] (ع ص ) آماده و مهیای برجستن و گرفتن . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به تلعف شود.
متلفلغتنامه دهخدامتلف . [ م َ ل َ ] (ع اِ) جای هلاک . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). جای هلاک و محل خوفناک . (ناظم الاطباء). || بیابان . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
متلفلغتنامه دهخدامتلف . [ م ِ ل َ ](ع ص ) بسیار تلف کننده . یقال رجال مخلاف متلاف و مخلف متلف . (منتهی الارب ). بسیار تلف کننده . یقال رجل مخلف متلف . (ناظم الاطباء).
متلفلغتنامه دهخدامتلف . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) تلف کننده و خراب و ضایعکننده .(غیاث ) (از آنندراج ). خراب کننده و هلاک کننده . (ناظم الاطباء). مُهلِک . (محیط المحیط) (از اقرب الموارد). مهلک . کشنده . قاتل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || تلف کننده و بر باد دهنده و اسراف کننده و مسرف و بی جا خرج ن