متلاقیلغتنامه دهخدامتلاقی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) دیدارکننده و همدیگر را بیننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). یکدیگر را ملاقات کرده و روباروی شده . (ناظم الاطباء). به یکدیگر رسنده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || دو چیز که در نقطه ای به هم رسند. (ناظم الاطباء). || یکی از بحور
متلاقیفرهنگ فارسی معین(مُ تَ) [ ع . ] (اِفا.) با یکدیگر روبرو شونده ، دو چیز که در یک نقطه به هم رسند.
متلقیلغتنامه دهخدامتلقی . [م ُ ت َ ل َق ْ قی ] (ع ص ) ملاقات کننده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که میرسدو پیش می آید و دیدار میکند و روبرو میگردد. (ناظم الاطباء). || زن باردار. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به تلقی شود.
متلکیلغتنامه دهخدامتلکی . [ م ُ ت َ ل َک ْ کی ] (ع ص ) کسی که می ایستد و توقف میکند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تلکؤ [ ت َ ل َ ک ک ُ ءْ ] شود.
متلاحقلغتنامه دهخدامتلاحق . [ م ُ ت َ ح ِ ] (ع ص ) رسنده یکی به دیگری . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). متوالی و پی در پی و مسلسل و صفهای متصل هم . (ناظم الاطباء).رجوع به تلاحق شود. || دست به هم رسانیده . || زیاده شده . || افزون گشته یکی پس از دیگری . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جا
متلاقیةلغتنامه دهخدامتلاقیة. [ م ُ ت َ ی ِ ] (ع ص ) مؤنث متلاقی .- خطوط متلاقیه ؛ خطوطی که به یکدیگر تلاقی کنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
meetingدیکشنری انگلیسی به فارسیملاقات، جلسه، نشست، مجمع، برخورد، جماعت، اجتماع، تلاقی، انجمن، میتینگ، جماعت همراهان، اجماع، هم ایش، متلاقی
زاویه ٔ پذرفته ٔ قوسلغتنامه دهخدازاویه ٔ پذرفته ٔ قوس . [ ی َ / ی ِ ی ِ پ ِ رُ ت َ ی ِق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زاویه ای که مساوی باشد با زاویه ٔ حادث میان دو وتر متلاقی در یک نقطه از قوس . بیرونی آرد: هرگاه که از دو سر قوس دو خط بیرون آری چنانک بر یکی نقطه از آن قوس گرد
رکضلغتنامه دهخدارکض . [ رَ ] (ع مص ) لگد زدن کسی شتر را.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بپای زدن . (المصادر زوزنی ) (دهار). || پای جنبانیدن و منه : ارکض برجلک ؛ یعنی بجنبان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پای جنبانیدن اسب . (آنندراج ). پای جنبانیدن . || اسب تاختن . (غیاث اللغات ). راندن و
متلاقیةلغتنامه دهخدامتلاقیة. [ م ُ ت َ ی ِ ] (ع ص ) مؤنث متلاقی .- خطوط متلاقیه ؛ خطوطی که به یکدیگر تلاقی کنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).و رجوع به ماده ٔ قبل شود.