متقاللغتنامه دهخدامتقال . [ م ِ ](اِ) پارچه ٔ پنبئین سفید ناکرده که مثقالی نیز گویند. (ناظم الاطباء). قسمی پارچه ٔ نخی که امروز متقال گویند و آن قماشی نزدیک به کرباس است . (یادداشت به خطمرحوم دهخدا). پارچه ٔ سفید شبیه به کرباس و لطیف تر از آن . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به متقالی شود.
متقاللغتنامه دهخدامتقال . [ م ُ ت َ قال ل ] (ع ص ) کم شمرنده . (آنندراج ). آن که کم و اندک می پندارد. (ناظم الاطباء).
متقالفرهنگ فارسی معین(مِ) [ ع . ] (اِ.) پارچة سفیدی که از نخ می بافند شبیه کرباس اما ظریف تر از آن است .
چمثقاللغتنامه دهخداچمثقال . [ چ ُ م ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان مرکزی صومعه سرای شهرستان فومن که در 6 هزارگزی خاور صومعه سرا واقع است و راه فرعی صومعه سرا به ترکستان از وسط آن میگذرد. جلگه و مرطوب است و 786 تن سکنه دارد. آبش
متقایللغتنامه دهخدامتقایل . [ م ُ ت َ ی ِ ] (ع ص ) بایع و مشتری که با هم برآرند بیع را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). براندازنده ٔ شرط و پیمان را از قرارداد یکدیگر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تقابل شود.
متکایللغتنامه دهخدامتکایل . [ م ُ ت َ ی ِ ] (ع ص ) کسی که معارضه میکند در دشنام و ملامت مر دیگری را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از فرهنگ جانسون ). || به یکدیگر پیماینده . (آنندراج ). کیل پیماینده مر همدیگر را. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ) (از منتهی الارب ) (از اقرب ال
مثقاللغتنامه دهخدامثقال . [ م ِ ] (اِخ ) عبدالوهاب بن محمد ازدی معروف به مثقال (متوفی در حدود 505 هَ .ق .) شاعری شوخ طبع و هجوگوست و شعرش دارای رقت و لطافت است . از وی داستانهایی نقل شده است . (از اعلام زرکلی ج 2 ص <span class
مثکاللغتنامه دهخدامثکال . [ م ِ ] (ع ص ) زن گم کرده فرزند. ج ، مثاکیل . (منتهی الارب ). مادر گم کرده فرزند. (ناظم الاطباء). زن بسیار فرزندگم کرده . ج ، مثاکیل . (ازاقرب الموارد). و رجوع به مُثکِل و مَثکَلَة شود.
متقالیلغتنامه دهخدامتقالی . [ م ِ ] (اِ) متقال : ز کتان و متقالی خانه باف زده کوهه بر کوهه چون کوه قاف . نظامی .ترکی یک نوبت یک قد متقالی بایشان داده بود که بشویند. (مزارات کرمان ص 13). از بی خودیهای
متقالیلغتنامه دهخدامتقالی . [ م ِ ] (اِ) متقال : ز کتان و متقالی خانه باف زده کوهه بر کوهه چون کوه قاف . نظامی .ترکی یک نوبت یک قد متقالی بایشان داده بود که بشویند. (مزارات کرمان ص 13). از بی خودیهای
امتقاللغتنامه دهخداامتقال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بار بار فرو رفتن در آب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بدفعات در آب فرو رفتن . (از اقرب الموارد).