متذلللغتنامه دهخدامتذلل . [ م ُ ت َ ذَل ْ ل ِ ] (ع ص ) ذلیل و خوار. (آنندراج ). || فروتن و کمینه . (ناظم الاطباء). فروتن و متواضع. (ازاقرب الموارد). || ملایم و نرم دل . || دادخواه . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
متدلللغتنامه دهخدامتدلل . [ م ُ ت َ دَل ْ ل ِ ] (ع ص ) نازکننده و گستاخی نماینده . (از آنندراج ). || لطیف و خوشنما و رفیق خوش طبع و لطیف گو. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تدلل شود.
خوارفرهنگ مترادف و متضاد۱. پست، توسریخور، حقیر، خفیف، دنی، ذلیل، زبون، سرافکنده، سقط، فرومایه، متذلل، محقر ≠ عزیز ۲. بیمقدار، بیارزش، بیقدر ۳. بیمصرف، مهمل
خوارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ، حقیر، توسریخور، بدبخت، بیچاره، مفلوک، ضعیف، زیردست، بیمقدار، خفیف، نکوهشپذیر، نکوهیده، کوچک، هیچ، آشغال، مبتذل، بیاهمیت سرشکسته، سرافکنده، تحقیر شده دنی، متذلل محقر، فلکزده
فرومایهفرهنگ مترادف و متضادبدسرشت، بیآبرو، بیاعتبار، بیسروپا، بیقدر، پست، پستفطرت، جلب، حقیر، خسیس، خوار، دنی، دون، دونهمت، ذلیل، رذل، رذیل، زبون، سفله، کنس، متذلل، ناچیز، ناستوده، ناکس، نانجیب، وغب ≠ جلیل
مدربحلغتنامه دهخدامدربح . [ م ُ دَ ب ِ ] (ع ص ) آنکه از ترس می دود. (ناظم الاطباء). دونده از ترس . (آنندراج ). نعت فاعلی است از دربحة. || آنکه پشت خم می کند و فروتنی می نماید. (ناظم الاطباء). خم کننده پشت خود را و رام و خوار گردنده . (آنندراج ). متذلل . (متن اللغة). رجوع به دَرْبَحَة شود.