مبلغلغتنامه دهخدامبلغ. [ م َ ل َ ] (ع مص ) به حد کمال و خوبی رسیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (اِ) کمال و حد رسیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کمال رسیدن و حد رسیدن . (ناظم الاطباء). حد چیزی و نهایت آن . (از اقرب الموارد). حد و نهایت . (غیاث ). || جای رسیدن و مقام . (غیاث ). جای رسی
مبلغلغتنامه دهخدامبلغ. [ م ُ ب َل ْ ل ِ ] (ع ص ) رساننده . (غیاث ). رساننده و کسی که حکم و امر را بدیگران می رساند و ابلاغ می کند. (ناظم الاطباء). رساننده و کسی که پیام یا نامه با درود و جز آن را به دیگری می رساند. (از ذیل اقرب الموارد). رساننده ، آن که به دینی و مسلکی خواند. داعی . تبلیغ کنن
مبلغلغتنامه دهخدامبلغ. [ م ُ ل َ ] (ع ص ) رسانیده شده . صیغه ٔ اسم مفعول از ابلاغ است و متفرع از ابلاغ که به معنی رسیدن و کامل شدن است . چنانکه گویند این کودک بالغ شده و در فارسی نیز ترجمه ٔ بلوغ که رسیدن است به معنی کامل شدن بسیار می آید چنانکه گویند که این میوه رسیده است ، یعنی پخته و کامل
مبلغلغتنامه دهخدامبلغ. [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) رساننده . (آنندراج ). ابلاغ کننده . رجوع به ماده ٔ بعد شود.
مبلقلغتنامه دهخدامبلق . [ م ُ ب َل ْ ل َ ] (ع ص ) مُبَلَّقَة. اصلاح شده . (ناظم الاطباء). نعت مفعولی مذکر از تبلیق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). با چوب ساج تخته پوش شده . (ازفرهنگ جانسون ). و رجوع به تبلیق و ماده ٔ بعد شود.
مبلغملغتنامه دهخدامبلغم . [ م ُ ب َ غ َ ] (ع ص ) بلغمی . آن که بر مزاج او بلغم غلبه دارد. ج ، مبلغمون و مبلغمین : فاما المبردون و المبلغمون فلا یسلمون من ضرره [ ضررجبن = پنیر ] . (ابن بیطار، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و هو [ ضراة ] نافع الاصحاب الریاح الغلیظ و المبلغمی
مبلغمینلغتنامه دهخدامبلغمین . [ م ُ ب َ غ َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مبلغم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
مبلغهلغتنامه دهخدامبلغه . [ م ُ ب َل ْ ل ِ غ َ ] (ع ص ) از مُبَلِّغَة عربی .مؤنث مُبَلِّغ. زن تبلیغکننده . رجوع به مبلغ شود.
مبلغملغتنامه دهخدامبلغم . [ م ُ ب َ غ َ ] (ع ص ) بلغمی . آن که بر مزاج او بلغم غلبه دارد. ج ، مبلغمون و مبلغمین : فاما المبردون و المبلغمون فلا یسلمون من ضرره [ ضررجبن = پنیر ] . (ابن بیطار، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و هو [ ضراة ] نافع الاصحاب الریاح الغلیظ و المبلغمی
مبلغمینلغتنامه دهخدامبلغمین . [ م ُ ب َ غ َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مبلغم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
مبلغهلغتنامه دهخدامبلغه . [ م ُ ب َل ْ ل ِ غ َ ] (ع ص ) از مُبَلِّغَة عربی .مؤنث مُبَلِّغ. زن تبلیغکننده . رجوع به مبلغ شود.
بلامبلغلغتنامه دهخدابلامبلغ. [ ب ِ م َ ل َ ] (ع ق مرکب )(از: ب + لا(نفی ) + مبلغ) بدون مبلغ. بدون ذکر مبلغ. (فرهنگ فارسی معین ) : مداخل نقد، دوهزاروپانزده تومان و سیصدوشش دینار. اشجار، هشت هزاروسیصدوسی ویک اصله ، بلامبلغ. (تذکرةالملوک چ دبیرسیاقی ص <span class="hl" dir="l