مبدل منهلغتنامه دهخدامبدل منه . [ م ُ دَ لُن ْ م ِن ْه ْ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) بدل آورده شده از آن . آنچه از آن بدل آرند. کلمه ای که کلمه ٔ دیگر بدل آن آید:جهان پهلوان نصرت الدین که هست بر اعداء خود چون فلک چیره دست .«نصرةالدین » بدل است و «جهان پهلوان » مبدل منه . (نهج الادب ). رجو
مبذللغتنامه دهخدامبذل . [ م ِ ذَ ] (ع اِ) جامه ٔ کهنه و جامه ٔ بادروزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جامه ٔ کهنه . (دهار). جامه ٔ کهنه . ج ، مَباذِل . (از اقرب الموارد).
مبدللغتنامه دهخدامبدل . [ م ُ ب َدْ دَ ] (ع ص ) دیگرگون کرده و تغییر داده شده و بدل آورده شده . (ناظم الاطباء) تبدیل شده . تغییر شکل یافته : گر بدان حالت ترا بودی بقاکی رسیدی مرترا این ارتقااز مبدل هستی اول نماندهستی دیگر به جای او نشاندهمچنین تا صد
مبدللغتنامه دهخدامبدل . [ م ُ دَ ] (ع ص ) بدل شده و تبدیل شده .(ناظم الاطباء). تغییرداده شده . دیگرگون : چون فرود آیی از آن گردی جدامبدلش گرداند از رحمت خدا. مولوی شب غلط بنماید و مبدل بسی دید صائب شب ندارد هر کسی . <p clas
صلیغلغتنامه دهخداصلیغ. [ ص َ ] (ع ص ، اِ) گاو و گوسفند شش ساله را گویند : خدا گفت پیغمبری کن به تیغکه دشمن خورد بر تن خود صلیغ. ملاطغرا (آنندراج ).با مراجعه به کتب لغت عرب ، مانند: منتهی الارب ، اقرب الموارد، قطر المحیط، تاج العروس
بخش جملهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه جمله، نهاد، گزاره فاعل، مفعول، فعل اسم، صفت، فعل، قید مصدر، اسم مصدر، حرف اضافه، ضمیر فعلبسیط، مرکب، لازم، متعدی، معلوم، مجهول زمان، زمانهای افعال، ماضی، حال، مضارع، مستقبل، آینده اولشخص، متکلم، دومشخص، مخاطب، سومشخص، مفرد، جمع مستثنا (مستثنی)، مستثنیمنه
مبدللغتنامه دهخدامبدل . [ م ُ دَ ] (ع ص ) بدل شده و تبدیل شده .(ناظم الاطباء). تغییرداده شده . دیگرگون : چون فرود آیی از آن گردی جدامبدلش گرداند از رحمت خدا. مولوی شب غلط بنماید و مبدل بسی دید صائب شب ندارد هر کسی . <p clas
بدللغتنامه دهخدابدل . [ ب َ دَ ] (ع اِ) هرچه بجای دیگری بود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آنچه بجای دیگری ایستد. (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی ). خلف . (از اقرب الموارد). قیض . عوض . عقبة. (از منتهی الارب ). عوض و گهولی و هرچیز که بجای دیگری واقع شود. نایب و قائم مقام
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن زیدبن یسار ابوالعباس ثعلب النحوی اللغوی الخراسانی . امام کوفیین در نحو و لغت . و ثقة و بادیانت . وی ایرانی و از موالی بنوشیبان است . و چنانکه مرزبانی از مشایخ خویش آورده ، مولد ثعلب به سال 200 هَ .ق . و وفا
مبدللغتنامه دهخدامبدل . [ م ُ ب َدْ دَ ] (ع ص ) دیگرگون کرده و تغییر داده شده و بدل آورده شده . (ناظم الاطباء) تبدیل شده . تغییر شکل یافته : گر بدان حالت ترا بودی بقاکی رسیدی مرترا این ارتقااز مبدل هستی اول نماندهستی دیگر به جای او نشاندهمچنین تا صد
مبدللغتنامه دهخدامبدل . [ م ُ دَ ] (ع ص ) بدل شده و تبدیل شده .(ناظم الاطباء). تغییرداده شده . دیگرگون : چون فرود آیی از آن گردی جدامبدلش گرداند از رحمت خدا. مولوی شب غلط بنماید و مبدل بسی دید صائب شب ندارد هر کسی . <p clas
مبدللغتنامه دهخدامبدل . [ م ُ ب َدْ دَ ] (ع ص ) دیگرگون کرده و تغییر داده شده و بدل آورده شده . (ناظم الاطباء) تبدیل شده . تغییر شکل یافته : گر بدان حالت ترا بودی بقاکی رسیدی مرترا این ارتقااز مبدل هستی اول نماندهستی دیگر به جای او نشاندهمچنین تا صد
مبدللغتنامه دهخدامبدل . [ م ُ دَ ] (ع ص ) بدل شده و تبدیل شده .(ناظم الاطباء). تغییرداده شده . دیگرگون : چون فرود آیی از آن گردی جدامبدلش گرداند از رحمت خدا. مولوی شب غلط بنماید و مبدل بسی دید صائب شب ندارد هر کسی . <p clas