مألفلغتنامه دهخدامألف . [ م َءْ ل َ ](ع اِ) جای الفت . (منتهی الارب ). جای الفت و جایی که انسان بدان خو گرفته . (ناظم الاطباء). آنچه انسان بدان الفت گیرد. (از اقرب الموارد). || درخت بسیاربرگ که شکار بدان فریب شود. (منتهی الارب ). درخت بسیاربرگ که شکار بدان خو گرفته . (ناظم الاطباء).
مألولغتنامه دهخدامألو. [ م َءْ ل ُوو ] (ع ص ) (از «ال و») مشکی که به درخت اِلاء دباغت یافته باشد. (آنندراج ): سقاء مألو؛ مشکی که به درخت الاء دباغت یافته باشد. مَألِی ّ. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مَألوء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
مالولغتنامه دهخدامالو. (اِخ ) فیزیک دان فرانسوی (1775 - 1812 م .). وی «پولاریزاسیون نور» را کشف کرد. (از لاروس ).
مالولغتنامه دهخدامالو. [ ل ُ ] (اِخ ) نویسنده ٔ فرانسوی (1830 - 1907 م .). داستانهای معروفی داردکه مهمترین آنها عبارتند از بی خانمان ، رومن کالبری و پومپون . (از لاروس ).
مالفجانلغتنامه دهخدامالفجان . [ ف َ ] (اِخ ) دهی از دهستان لفمجان است که در بخش مرکزی شهرستان لاهیجان واقع است و 695 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
مألفلغتنامه دهخدامألف . [ م َءْ ل َ ](ع اِ) جای الفت . (منتهی الارب ). جای الفت و جایی که انسان بدان خو گرفته . (ناظم الاطباء). آنچه انسان بدان الفت گیرد. (از اقرب الموارد). || درخت بسیاربرگ که شکار بدان فریب شود. (منتهی الارب ). درخت بسیاربرگ که شکار بدان خو گرفته . (ناظم الاطباء).
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن جعفربن مختار الواسطی النحوی العدل . مکنی به ابوعلی . برادرزاده ٔ ابوالفتح محمدبن محمدبن جعفربن مختار نحوی . وفات وی پس از سال 500 هَ . ق . بود و او را بواسط بازماندگان است . وی نحو از ابوغالب بن بشران فرا گر
مالفجانلغتنامه دهخدامالفجان . [ ف َ ] (اِخ ) دهی از دهستان لفمجان است که در بخش مرکزی شهرستان لاهیجان واقع است و 695 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).