ماسویلغتنامه دهخداماسوی . [ س َ وا ] (ع اِ مرکب ) ماسوا. جز. بغیر از: کلالة؛ ماسوای پدر و پسر است . (منتهی الارب ).- ماسوی اﷲ ؛ جز خدا. خلق . مخلوق . ممکنات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماسوا شود.
ماشویلغتنامه دهخداماشوی . (اِ) غربال . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): الغربله ؛ به ماشوی بکردن . (زوزنی ، یادداشت ایضاً)؛ و رجوع به ماشو و ماشیوه شود.
موسویلغتنامه دهخداموسوی . [ س َ ] (ص نسبی ) منسوب به موسی که نسبت اجدادی است . (یادداشت مؤلف ). منسوب به موسی . (آنندراج ).
موسویلغتنامه دهخداموسوی . [ س َ ] ( ص نسبی ) منسوب به حضرت موسی پیغمبر بنی اسرائیل . (یادداشت مؤلف ). || یهودی و موسایی . (ناظم الاطباء). یهود. جهود. کلیمی . موسایی . اسرائیلی . ج ، موسویان . (یادداشت مؤلف ).
موسویلغتنامه دهخداموسوی . [ س َ ] (اِخ ) ساداتی که از نسل حضرت موسی بن جعفر، هفتمین امام شیعیان هستند؛ سید موسوی ، از اولاد امام موسی الکاظم علیه السلام . (یادداشت مؤلف ).
لافرهنگ فارسی عمید۱. [مقابلِ نَعَم] نه؛ نا؛ نی.۲. (تصوف) نفی ماسویالله. Δ «لا» مٲخوذ از «لا اله الا الله» است.
آفرینشفرهنگ نامها(تلفظ: āfarineš) عمل آفریدن ، خلقت ، خلق ، ابداع ، انشا ، کائنات ، ماسوی الله؛ (در قدیم) (به مجاز) همهی آفریدگان، جهان هستی ؛ (در قدیم) (به مجاز) سرنوشت ، حکم تقدیر.
تصوففرهنگ فارسی عمید۱. طریقه و مسلکی که پیروان آن به احتراز از خواهشهای نفسانی و اعراض از ماسویاللّه دلالت میشوند. اهل تصوف برای رسیدن به حقیقت باید ریاضتهایی تحمل کنند و مراحلی به نام مراحل سلوک را بپیمایند و پیر یا مرشد آنان را در پیمودن این مراحل مدد میکند.۲. (اسم مصدر) پشمینهپوش شدن؛ صوفی شدن.
ماسویلغتنامه دهخداماسوی . [ س َ وا ] (ع اِ مرکب ) ماسوا. جز. بغیر از: کلالة؛ ماسوای پدر و پسر است . (منتهی الارب ).- ماسوی اﷲ ؛ جز خدا. خلق . مخلوق . ممکنات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماسوا شود.
ماسویلغتنامه دهخداماسوی . [ س َ وا ] (ع اِ مرکب ) ماسوا. جز. بغیر از: کلالة؛ ماسوای پدر و پسر است . (منتهی الارب ).- ماسوی اﷲ ؛ جز خدا. خلق . مخلوق . ممکنات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماسوا شود.