مابعدلغتنامه دهخدامابعد. [ ب َ ] (ع اِ مرکب ) پس از آن . سپس آن . (ناظم الاطباء). مقابل ماقبل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- مابعدالطبیعة ؛ چیزی که سوای طبیعت است یعنی علم الهی . (آنندراج ) (غیاث ). علم اعلی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نزد قدما یکی از شعب حکمت ن
مآبضلغتنامه دهخدامآبض . [ م َ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ مَأبِض . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مأبض شود.
مأبدلغتنامه دهخدامأبد. [ م َءْ ب ِ ] (ع اِ) جا و مکان . || خانه و مسکن . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
موبدلغتنامه دهخداموبد. [ ب َ ] (اِ) صاحب دیر آتش پرستان باشد. (برهان ) . موبذ. ج ، موابذة. رئیس دینی زرتشتیان . رئیس روحانی زرتشتی . رئیس مغها. اصل کلمه مغوپد یا مغوپت است (از مغ + پد) و نوشته ٔ غیاث اللغات که به نقل از رشیدی و غیره آن را از «مو» به معنی درخت انگور و «بد» دانسته اند بر اساسی
موبذلغتنامه دهخداموبذ. [ م َ ب َ / مو ب َ / مو ب ِ ] (معرب ، اِ) موبد. عالم و دانای پارسیان و حاکم مجوس . (ناظم الاطباء). ج ، مؤابذة. دانشمند و دانا. عالم پارسیان و حاکم مجوس . (منتهی الارب ). || حاکم گبران . (دهار). و رجوع
مابعدالطبیعهفرهنگ فارسی معین(بَ دُ طَّ عِ) [ ع . ] (اِمر.) آن چه فراتر از عالم طبیعت و ماده باشد، ماوراءالطبیعه ، متافیزیک .
مابعدالطبیعهmetaphysicsواژههای مصوب فرهنگستانبحث دربارة اوصاف کلی وجود و مبادی آن، سرشت و ساختار واقعیت که مباحثی نظیر بود و نمود، وحدت و کثرت، ثبات و تغییر، علت و معلول، جزئی و کلی و اقسام مقولات را دربرمیگیرد
مابعدالطبیعهدانmetaphysicianواژههای مصوب فرهنگستانکسی که به مطالعه و پژوهش در مابعدالطبیعه میپردازد
nextدیکشنری انگلیسی به فارسیبعد، سپس، کنار، دیگر، اینده، مجاور، پهلویی، مابعد، جنبی، نزدیک ترین، زیرین، جنب
مابعدالطبیعهفرهنگ فارسی معین(بَ دُ طَّ عِ) [ ع . ] (اِمر.) آن چه فراتر از عالم طبیعت و ماده باشد، ماوراءالطبیعه ، متافیزیک .
مابعدالطبیعهmetaphysicsواژههای مصوب فرهنگستانبحث دربارة اوصاف کلی وجود و مبادی آن، سرشت و ساختار واقعیت که مباحثی نظیر بود و نمود، وحدت و کثرت، ثبات و تغییر، علت و معلول، جزئی و کلی و اقسام مقولات را دربرمیگیرد
مابعدالطبیعهدانmetaphysicianواژههای مصوب فرهنگستانکسی که به مطالعه و پژوهش در مابعدالطبیعه میپردازد