ماءالشعیرلغتنامه دهخداماءالشعیر. [ ئُش ْ ش َ ] (ع اِ مرکب ). ماشعیر. (از الابنیه ).آب جو. کوشاب . (ناظم الاطباء). کشکاب . جوآب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آب مقشر مطبوخ جو بحدی که مهرا پخته شده باشد. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). || داروئی که از مطبوخ جو حاصل کنند و به بیمار دهند. (منتهی الارب ). آب که
ماءالشعیرفرهنگ فارسی معین(ءُ شَّ) [ ع . ] (اِ.) نوشابه گازدار غیرالکلی که از عصارة جوانه جو می سازند.
مالشگرلغتنامه دهخدامالشگر. [ ل ِ گ َ ] (ص مرکب ) دلاک و مشتمالچی . (ناظم الاطباء). مشت و مال دهنده . (گنجینه ٔ گنجوی ). آنکه برای رفع خستگی و جز آن بدن اشخاص را مالش دهد : بتی کان همه مالش و تاب یافت به مالشگر آسایش و خواب یافت . نظامی (از گ