لژلغتنامه دهخدالژ. [ ل ُ ] (اِخ ) (ل ِ ...) دسته ٔ 52 تصویر منقوش بر دیوار از رافائل نقاش معروف و بهترین شاگردان وی در تالارهای (لژها) مشرف به صحن سن داماس در واتیکان نمودار وقایع مهمه ٔ تاریخ مقدس از خلقت عالم تا آخرین شام مسیح (سن ) .
لژلغتنامه دهخدالژ. [ ل ُ ] (فرانسوی ، اِ) کلبه ٔ کوچک . کلبه ٔ هیزم شکنان مقیم جنگل . آلونک . خانه ٔ کوچک صحرائی . || در اصطلاح جایی خاص باشد در تماشاخانه ها که در آن نشسته بازی تماشاگران (کذا) را معاینه کنند. (آنندراج از مسافرت نامه ٔ شاه ایران ).- لژ سینما یا تآتر</sp
لژفرهنگ فارسی عمید۱. محل مخصوص بهصورت غرفه که در تالار نمایش یا موسیقی است.۲. آخرین ردیف یا دورترین جایگاه نسبت به پردۀ سینما.
لوـ لوlo-lo, lift-on lift-offواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بارگیری و تخلیه، بهویژه در کشتیهای بارگُنجی، که در آن از جرثقیل برای جابهجایی بار استفاده میشود
چلپ چلپلغتنامه دهخداچلپ چلپ . [ چ ِ ل َ / ل ِ چ ِ ل َ / ل ِ ] (اِ صوت ) آواز راه رفتن در زمینی که آب کمی در آن باشد. (لغت محلی شوشتر،نسخه ٔ خطی ). صدایی که از شلوار و جامه ٔ تر هنگام راه رفتن یا دویدن برخیزد، یا آوایی که از راه
گیلی گیلیلغتنامه دهخداگیلی گیلی . (ص ) هرچیز گرد گردنده در زبان کودکان . (از یادداشت مؤلف ). قِلی قِلی : گیلی گیلی حوضک . دور و کنار سیزک ...
لپ لپلغتنامه دهخدالپ لپ . [ ل َ ل َ ] (اِ صوت ) صدا و آواز آش خوردن . || صدا و آواز آب خوردن سگ را گویند.(برهان ). || لف لف . رجوع به لف لف شود.
لژاندرلغتنامه دهخدالژاندر. [ ل ِ ] (اِخ ) (آدرین ماری ) مهندس فرانسوی ، مولد تولوز. (1834-1752 م .).
لژاندرلغتنامه دهخدالژاندر. [ ل ِ ] (اِخ ) (لوئی ) از اعضای مجلس کنوانسیون فرانسه مولد ورسای (1752-1797 م .).
لژدانلغتنامه دهخدالژدان . [ ل َ ] (اِ) گل سیاه و تیره . (آنندراج ). این لغت در کتب دسترس ما دیده نشد و ظاهراً مصحف لژن باشد.
لژاندرلغتنامه دهخدالژاندر. [ ل ِ ] (اِخ ) (آدرین ماری ) مهندس فرانسوی ، مولد تولوز. (1834-1752 م .).
لژاندرلغتنامه دهخدالژاندر. [ ل ِ ] (اِخ ) (لوئی ) از اعضای مجلس کنوانسیون فرانسه مولد ورسای (1752-1797 م .).
لژدانلغتنامه دهخدالژدان . [ ل َ ] (اِ) گل سیاه و تیره . (آنندراج ). این لغت در کتب دسترس ما دیده نشد و ظاهراً مصحف لژن باشد.
لوکزامبورگ بلژلغتنامه دهخدالوکزامبورگ بلژ. [ ب ِ ] (اِخ ) ناحیتی از بلژیک . دارای 4418هزار گز مربع مساحت و 223500 تن سکنه . کرسی آن آرلن است .
بلژلغتنامه دهخدابلژ. [ب ِ ] (اِخ ) در تاریخ قدیم ، مردمی در گُل شمالی ، که اصلاً از سلتها بودند، و در ناحیه ای که حالیه بلژیک ، لوگزامبورگ ، شمال شرقی فرانسه ، قسمتی از جنوب هلند وقسمتی از غرب آلمان را تشکیل میدهد سکنی داشتند. این قوم به دو شعبه تقسیم شدند، یک شعبه نورماندی و آرموریک را تصرف