لنگریلغتنامه دهخدالنگری . [ ل َ گ َ ] (حامص )عمل مقیم ساختن به جائی یا متوقف کردن : آسمان در کشتی عمرم ندارد جز دو کارگاه شادی ، بادبانی گاه محنت ، لنگری . انوری .|| (ص نسبی ) منسوب به لنگر. صوفیه واخیه و ارباب فتوت . اهل لنگر.
لنگریلغتنامه دهخدالنگری . [ ل َگ َ ] (اِ) بشقاب مانند بسیار بزرگ که در آن پلاو کنندو آن نسبت به لنگر صوفیان و فتیان است که این ظرف در آنجا به کار برده میشد. نوعی از طشت بزرگ . (غیاث ).بشقابی سخت بزرگ . لگن مانندی بزرگ برای غذاخوری . صحن . بشقاب گونه ای بسیار بزرگ با لبه ٔ پهن که در لنگرهادر آن
چلنگریلغتنامه دهخداچلنگری . [ چ ِ ل ِ گ َ ] (حامص ) قفل و کلیدسازی . ساختن چیزهای خرد آهنین از قبیل قفل و کلید و چفت و رزه و میخ و انبر و نظایر اینها. عمل چلنگر. کار و پیشه ٔ قفل ساز. و رجوع به چلنگر شود. || (اِ) دکان و کارگاه چلنگر. رجوع به چلنگرخانه شود.
کعب لنگریلغتنامه دهخداکعب لنگری . [ ک َ ب ِ ل َ گ َ ] (اِخ ) نام شخصی است که نهایت حریص در خوردن بود و طمع بسیار داشت (آنندراج ) (غیاث اللغات ).
پروتئین لنگریanchor protein, APواژههای مصوب فرهنگستانپروتئینی که با اتصال به دیگر پروتئینها آنها را بهطور موقت تثبیت میکند
لنگریزلغتنامه دهخدالنگریز. [ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ژاوه رودبخش رزاب شهرستان سنندج ، واقع در 12هزارگزی خاور رزاب ، کنار رودخانه ٔ کماسی . کوهستانی و سردسیر. دارای 120 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات ، توتون و لبنی
لنگریخanchor ice, bottom iceواژههای مصوب فرهنگستانیخ چسبیده به بستر رودخانهها و دریاچهها و دریاهای کمعمق، صرفنظر از ماهیت شکلگیری آن
کعب لنگریلغتنامه دهخداکعب لنگری . [ ک َ ب ِ ل َ گ َ ] (اِخ ) نام شخصی است که نهایت حریص در خوردن بود و طمع بسیار داشت (آنندراج ) (غیاث اللغات ).
پروتئین لنگریanchor protein, APواژههای مصوب فرهنگستانپروتئینی که با اتصال به دیگر پروتئینها آنها را بهطور موقت تثبیت میکند
لنگر شانهدارstocked anchorواژههای مصوب فرهنگستانلنگری که دارای شانه است و بازوهای آن به تنۀ لنگر ثابت شده است
لنگریزلغتنامه دهخدالنگریز. [ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ژاوه رودبخش رزاب شهرستان سنندج ، واقع در 12هزارگزی خاور رزاب ، کنار رودخانه ٔ کماسی . کوهستانی و سردسیر. دارای 120 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات ، توتون و لبنی
لنگریخanchor ice, bottom iceواژههای مصوب فرهنگستانیخ چسبیده به بستر رودخانهها و دریاچهها و دریاهای کمعمق، صرفنظر از ماهیت شکلگیری آن
خاصبک بلنگریلغتنامه دهخداخاصبک بلنگری . [ ب َ ] (اِخ ) از بندگانی بود که با سلطان مسعود ملک فارس بودند و طبق قول مستوفی در تاریخ گزیده وی با اتابک ایلدگزکه از بندگان جانی سلطان بود متفق شد و در قصد قتل سلطان فرصت می جستند. رجوع بتاریخ گزیده ص 467 شود.
چلنگریلغتنامه دهخداچلنگری . [ چ ِ ل ِ گ َ ] (حامص ) قفل و کلیدسازی . ساختن چیزهای خرد آهنین از قبیل قفل و کلید و چفت و رزه و میخ و انبر و نظایر اینها. عمل چلنگر. کار و پیشه ٔ قفل ساز. و رجوع به چلنگر شود. || (اِ) دکان و کارگاه چلنگر. رجوع به چلنگرخانه شود.
کعب لنگریلغتنامه دهخداکعب لنگری . [ ک َ ب ِ ل َ گ َ ] (اِخ ) نام شخصی است که نهایت حریص در خوردن بود و طمع بسیار داشت (آنندراج ) (غیاث اللغات ).
پروتئین لنگریanchor protein, APواژههای مصوب فرهنگستانپروتئینی که با اتصال به دیگر پروتئینها آنها را بهطور موقت تثبیت میکند