لمالملغتنامه دهخدالمالم . [ ل َ ل َ ] (ص مرکب ) لبالب . مالامال . (برهان ). پُر. مَملوّ. نیک پُر. پُر تا لبه چنانکه از سر بخواهد شدن . رجوع به لبالب شود : نه از لشکر ما کسی کم شده ست نه این کشور از خون لمالم شده ست . فردوسی .(رشیدی
لمالمفرهنگ فارسی عمیدلبالب؛ پر؛ مالامال: ◻︎ نه از لشکر ما کسی کم شدهست / نه این کشور از خون لمالم شدهست (فردوسی: ۳/۲۵۳).
لململغتنامه دهخدالملم . [ ل َ ل َ ] (ع ص ) گرد و فراهم آمده ٔ بسیار. یقال : حی ٌ لملم و جیش ٌ لملم ؛ ای کثیر. (منتهی الارب ).
یلململغتنامه دهخدایلملم . [ ی َ ل َ ل َ ] (اِخ ) کوهی است بر دو منزل از مکه ٔ معظمه و آن میقات اهل یمن است در حج ، و آن را الملم و یرمرم نیز خوانند. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). جایی است در دو شب راه از مکه و این میقات اهل یمن است . (از معجم البلدان ). نام وادی یا موضعی است که اهل حرم در
لملغتنامه دهخدالم . [ ل َ ] (پسوند) مزید مؤخر امکنه : استالم . بالالم . سیاه لم . تلم . دیولی لم . زلم . اعلم (اَلم ).اهلم . || آنجا که چیزی بدانجا فراوان است : یَلم لم ؛ یعنی آنجا که یلم بسیار روید. چمازلم ؛ آنجا که چماز بسیار بود. لمالم . و رجوع به لمالم شود.
دلادللغتنامه دهخدادلادل . [ دَل ْ لا دَ ](ص مرکب ، ق مرکب ) (از: دل + الف + دل ) ( در تداول عامیانه ) پر تا لبه چنانکه از سر بخواهد شدن . تا به لب انباشته چنانکه حوضی یا استخری از آب . مملو تا لب از آبی یا مایعی دیگر. پر چنانکه حوضی از آب یا دله ای از روغن و غیره . پر تا لب . لبالب . لمالم . م
لبالبلغتنامه دهخدالبالب . [ ل َ ل َ ](ص مرکب ) لب بلب . لمالَم . مالامال . پر از مایعی تا لبه . پر تا لب چنانکه جامی . لب ریز. مملو. ممتلی . که تالب پر باشد چون پیمانه از شراب و حوض از آب و جز آن : بموسم گندم درو از آسمان باران آمد پانزده شبانه روز که حوضها لبالب شد. (ت
مالاماللغتنامه دهخدامالامال . (ص مرکب ) بسیار و کثیر. (غیاث ) (آنندراج ). فراوان . || پر باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 321). پر و مملو. (غیاث ) (آنندراج ). ظرفی باشد که پر چیزی کرده باشند از روغن و غیر آن . (فرهنگ اوبهی ).پر و انباشته . انباشته ٔ تا لب و لبالب .
کم شدنلغتنامه دهخداکم شدن . [ ک َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) از تعداد چیزی کاسته شدن . کاستن . (فرهنگ فارسی معین ). نقصان . (ترجمان القرآن ). انتقاص . (زوزنی ) (منتهی الارب ). قلیل گشتن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : به جای خشتچه گرشصت نافه بردوزی هم ایچ کم نشود بوی گن