لطایف الحیللغتنامه دهخدالطایف الحیل . [ ل َ ی ِ فُل ْ ی َ ] (ع اِ مرکب ) لطائف الحیل . لطایف حیل . حیله های باریک و لطیف . (غیاث ) : چنان رفق نمود (آلتونتاش ) و لطایف حیل به کار آورد تا کار ما از قاعده برنگشت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 82). آن ل
لطایف الحیلفرهنگ فارسی معین(لَ یِ فُ لْ حِ یَ) [ ع .لطائف - الحیل ] (اِمر.) تدبیرها و چاره جویی های لطیف .
لطائفلغتنامه دهخدالطائف . [ ل َ ءِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ لطیفة. لطایف : این لطائف کز لب لعل تو من گفتم که گفت وین تطاول کز سر زلف تو من دیدم که دید. حافظ.- لطائف ستة ؛ صاحب آنندراج گوید: مقرر است که سالک به مراتب
لطافلغتنامه دهخدالطاف . [ ل ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ لطیف : جرعه ای بر روی خوبان لِطاف تا چگونه باشد آن را واق صاف .مولوی .
لطایفلغتنامه دهخدالطایف . [ ل َ ی ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ لطیفة. لطائف . لطیفه ها. رجوع به لطیفه شود : ابوالمظفر رئیس غزنین نایب پدرش خواجه علی به پروان پیش آمد با بسیار خوردنیهای غریب و لطایف . (تاریخ بیهقی ص 247). رسول آنجا رسید و پیغامها
لطائف الحیللغتنامه دهخدالطائف الحیل . [ ل َ ءِ فُل ْ ی َ ] (ع اِ مرکب ) لطایف الحیل . حیله های نیک .
توطئهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی طرح، نقشه، دسیسه، آنتریگ پاپوش، پروندهسازی لطایفالحیل، حیله، مکر، فریب کودتا، کودتای خزنده، ~نرم، ~مخملی حسابگری، سیاسیکاری، دیپلماسی زمینهسازی، تبانی، سازش
اسپنسرلغتنامه دهخدااسپنسر. [ اِ پ ِ س ِ ] (اِخ ) نام یکی از خانواده های قدیمی انگلستان . یک پدر و پسر موسوم به هوگ اسپنسر در اوائل قرن 14 م . عنان اختیار و اراده ٔ ادوارد دوّم پادشاه انگلستان را در دست گرفته بودند. ملکه الیزابت و طرفداران وی به لطایف الحیل این
فریبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط ول، حیله، کَلَک، مکر، خدعه، حُقه، نیرنگ، ترفند، افسون، فتنه، بازی فریبکاری، تزویر، تدلیس، حقهبازی، نیرنگبازی، تقلب، کلاهبرداری▼، تردستی▼، مارگیری، آهوگردانی، آرتیستبازی، زیرکی عشوه طلسم، طعمه، تله، دام▼ لطایفالحیل، تدبیر ببروبدوز، دوزوکلک، آبکاری، بامبول، اللمقللم اغفال، فر
محمدلغتنامه دهخدامحمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ](اِخ ) ابن عمربن عبدالعزیزبن مازه ملقب به شمس الدین صدر جهان رئیس بخارا. وی در سنه ٔ 559 هَ . ق . هجوم ترکان قرلق را بر بخارا به لطایف الحیل به تعویق افکند تا جغری خان بن حسن تگین که از جانب خطا والی سمرقندو بخارا بود
لطایفلغتنامه دهخدالطایف . [ ل َ ی ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ لطیفة. لطائف . لطیفه ها. رجوع به لطیفه شود : ابوالمظفر رئیس غزنین نایب پدرش خواجه علی به پروان پیش آمد با بسیار خوردنیهای غریب و لطایف . (تاریخ بیهقی ص 247). رسول آنجا رسید و پیغامها
لطایفلغتنامه دهخدالطایف . [ ل َ ی ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ لطیفة. لطائف . لطیفه ها. رجوع به لطیفه شود : ابوالمظفر رئیس غزنین نایب پدرش خواجه علی به پروان پیش آمد با بسیار خوردنیهای غریب و لطایف . (تاریخ بیهقی ص 247). رسول آنجا رسید و پیغامها