لذالغتنامه دهخدالذا. [ ل ِ ] (ع ق مرکب ) (از «ل » به معنی برای + «ذا» به معنی این ) برای این . ازین روی . ازینرو. بدینجهت . بدین سبب .
لذادیکشنری عربی به فارسیچنين , اينقدر , اينطور , همچو , چنان , بقدري , انقدر , چندان , همينطور , همچنان , همينقدر , پس , بنابراين , از انرو , خيلي , باين زيادي , براي ان (منظور) , از اينرو , بنابر اين , بدليل ان , سپس
لدالغتنامه دهخدالدا. [ ل ِ ] (اِخ ) زن تیندار و معشوقه ٔ ژوپیتر که خوش آمد وی را بشکل قوئی درآمد.او مادر کاسترُ و پُلوکس و هِلن و کلیتمنستر است .
لدالغتنامه دهخدالدا. [ ل ِ ] (اِخ ) نام پرده ای از کرژ (در برلین ). || نام پرده ای از تینتر (در فلورانس ).
لذاذةلغتنامه دهخدالذاذة. [ ل َ ذَ ] (ع مص ) لذاذ. خوشمزه یافتن چیزی را. (منتهی الارب ). مزه یافتن . (منتهی الارب ) (زوزنی ): لذ هُوَ؛ مزه دار و بامزه گردید. (منتهی الارب ).
لذائذلغتنامه دهخدالذائذ. [ ل َ ءِ ] (ع ص ، اِ) لذایذ. ج ِ لذیذ. صاحب غیاث و هم صاحب آنندراج به نقل از شروح شافیه جمع لذّات گفته اند.
لذاتلغتنامه دهخدالذات . [ ل َذْ ذا ] (ع اِ)ج ِ لذّت . (منتهی الارب ): اگر مواضع حقوق به امساک نامرعی دارد [شخص ] به منزلت درویشی باشد از لذّات دنیامحروم . (کلیله و دمنه ) آنگاه نفس خویش را میان چهارگاه ... مخیر گردانیدم : وفور مال و ذکر سایر و لذّات حال و ثواب باقی . (کلیله و دمنه ). عاقل ...
لذاذلغتنامه دهخدالذاذ. [ ل َ ] (ع مص ) لذاذة. خوشمزه یافتن چیزی را. || مزه یافتن : لذّ هُوَ؛ مزه دار و بامزه گردید. (منتهی الارب ). || خوش خوردن . (تاج المصادر).
لذاذةلغتنامه دهخدالذاذة. [ ل َ ذَ ] (ع مص ) لذاذ. خوشمزه یافتن چیزی را. (منتهی الارب ). مزه یافتن . (منتهی الارب ) (زوزنی ): لذ هُوَ؛ مزه دار و بامزه گردید. (منتهی الارب ).
لذائذلغتنامه دهخدالذائذ. [ ل َ ءِ ] (ع ص ، اِ) لذایذ. ج ِ لذیذ. صاحب غیاث و هم صاحب آنندراج به نقل از شروح شافیه جمع لذّات گفته اند.
لذاتلغتنامه دهخدالذات . [ ل َذْ ذا ] (ع اِ)ج ِ لذّت . (منتهی الارب ): اگر مواضع حقوق به امساک نامرعی دارد [شخص ] به منزلت درویشی باشد از لذّات دنیامحروم . (کلیله و دمنه ) آنگاه نفس خویش را میان چهارگاه ... مخیر گردانیدم : وفور مال و ذکر سایر و لذّات حال و ثواب باقی . (کلیله و دمنه ). عاقل ...
لذاذلغتنامه دهخدالذاذ. [ ل َ ] (ع مص ) لذاذة. خوشمزه یافتن چیزی را. || مزه یافتن : لذّ هُوَ؛ مزه دار و بامزه گردید. (منتهی الارب ). || خوش خوردن . (تاج المصادر).
اللذالغتنامه دهخدااللذا. [ اَل ْ ل َ ] (ع اِ موصول ) مثنای الذی یا اللذی بحذف نون . رجوع به اقرب الموارد و الذی شود.