لالسلغتنامه دهخدالالس . [ ل َ ] (اِ) نوعی از بافته ٔ ابریشم خوش قماش نازک لطیف و سرخ . (برهان ). نوعی از بافته ٔ ابریشمی باشد که سرخ رنگ و بغایت نازک و لطیف بودو آن را لاه نیز گویند. (جهانگیری ). لاه : گه در قدم باغ کشد فضل تو دیباگه بر سر کهسار نهد حکم تو لالس
لالسفرهنگ فارسی عمیدنوعی پارچۀ ابریشمی لطیف و سرخرنگ: ◻︎ گه در قدم باغ کشد فضل تو دیبا / گه بر سر کهسار نهد حکم تو لالس (بدر جاجرمی: مجمعالفرس: لالس).
لاپالیسلغتنامه دهخدالاپالیس . (اِخ ) ژاک دوشابان سنیوردو. نام کاپیتان فرانسوی . متولد درحدود سال 1470 و مقتول در جنگ پاوی به سال 1525م .
لاپالیسلغتنامه دهخدالاپالیس . (اِخ ) نام کرسی بخش در ایالت (آلیه ) در شهرستان ویشی کنار ببر، از آبراهه های رود لوار. دارای راه آهن و 3158 سکنه .
لیلشلغتنامه دهخدالیلش . [ ] (اِخ ) دهی است در لحف از اعمال شرقی موصل . شیخ عدی بن مسافر الشافعی شیخ اکراد و امام ایشان از آنجاست . (از معجم البلدان ).
لاپلاسلغتنامه دهخدالاپلاس . (اِخ ) پیر سیمون مارکی دو. نام ریاضی دان و اخترشناس مشهور فرانسوی . مولد بومونتان -اُژ (کالوادس ) به سال 1749 و وفات به سال 1827 م . او را در باب حرکات ماه و مشتری و کیوان و غیره مطالعاتی است امّا بی
لالستانلغتنامه دهخدالالستان . [ ل َ ] (اِ مرکب ) لاله ستان . رجوع به لاله ستان شود : گر روا باشد که لالستان بود بر زاد سروبر مه روشن روا باشد که مشک افشان بود. معزی .باغ و لالستان چه باشد آستینی برفشان باغبان را گو بیا گر دامن گل
لالستانفرهنگ فارسی عمیدلالهزار: ◻︎ باغ و لالستان چه باشد آستینی برفشان / باغبان را گو بیا گر گل به دامن میبری (سعدی۲: ۵۷۸).
لاهلغتنامه دهخدالاه . (اِ) لاس باشد که نوعی از بافته ٔ ابریشمی سرخ رنگ است . (برهان ). لالس . (جهانگیری ). لاس .
لاللغتنامه دهخدالال . (ص ) زبان گرفته . (برهان ). بی زبان . مقابل گویا. که گفتن نتواند. که گفتن نداند. اَخرَس . گنگ . اَبکم . بکیم . (منتهی الارب ) : روزی به بدش هر که سخن گفت زبانش هر چند سخن گوی و فصیح است شود لال . فرخی .من جز
لالستانلغتنامه دهخدالالستان . [ ل َ ] (اِ مرکب ) لاله ستان . رجوع به لاله ستان شود : گر روا باشد که لالستان بود بر زاد سروبر مه روشن روا باشد که مشک افشان بود. معزی .باغ و لالستان چه باشد آستینی برفشان باغبان را گو بیا گر دامن گل
لالستانفرهنگ فارسی عمیدلالهزار: ◻︎ باغ و لالستان چه باشد آستینی برفشان / باغبان را گو بیا گر گل به دامن میبری (سعدی۲: ۵۷۸).