بیم داشتنلغتنامه دهخدابیم داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) هراسیدن . ترسیدن . سهمیدن . ترس داشتن . ترسان بودن : نشاندم بر این تخت من کیقبادنه ازکین تو بیم دارم نه داد. فردوسی .گر همی ایمنیت آرزو آرد ز عذاب همچو من هیچ مدار از قبل دنیا بیم
صوفیلغتنامه دهخداصوفی . (اِخ ) (مولانا...) مؤلف مجالس النفائس آرد: شخصی دانشمند بود و میل صحبت درویشان کرد و از این جهت بخدمت شیخ محمد لاهیجی رفت و با درویشان او در خلوت اربعین نشست . چون پنج روزی بر این بگذشت ، روزی از خلوت خانقاه بیرون آمد و به راه شرابخانه رفت و چندان می خورد که مست گشت و
شرفلغتنامه دهخداشرف . [ ش َ رَ ] (اِخ ) قزوینی . اسمش میرزا شرف جهان و فضایل و کمالات و درجاتش مستغنی از توصیف و خود از سادات حسینی و خلف الصدق قاضی جهان نواده ٔ سیف الصدق بوده که در زمان سلطان اولجایتو محترم بوده و خود در خدمت نواب شاه طهماسب صفوی کمال اعتبار داشت ولی آخرالامر گوشه نشینی اخ
قلندرلغتنامه دهخداقلندر. [ ق َ ل َ دَ ] (ص ، اِ) قلندر بر وزن سمندر عبارت از ذاتی است که از نقوش و اشکال عادتی و آمال بی سعادتی مجرد و باصفا گشته باشد و به مرتبه ٔ روح ترقی کرده و از قیود تکلفات رسمی و تعریفات اسمی دامن وجود خود را از همه درچیده و از همه دست کشیده به دل و جان از همه بریده و طا
چوبدستیلغتنامه دهخداچوبدستی . [ دَ] (اِ مرکب ) چوبدست . عصا. (دهار) (ناظم الاطباء). ازربه . باهو. تکا. رمیر. سلاح . عر زحلة. قریة. قصید. قصیده . قناة. کواز. تیخه . (منتهی الارب ). مرزبه . (دهار). مطواح . مقدعه . منسة. منساة. منساس . نجا. نفعه . وقام . هادیه . هراوه . (منتهی الارب ) (دهار) <span