قراردادلغتنامه دهخداقرارداد. [ ق َ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب )دارای پایداری . || منصوب و مقرر و برقرار. تعیین شده . قول . شرط. پیمان . || اقرار. || دستور. || قانون . || ختم عمل . || قرارنامه . (ناظم الاطباء).- صلح قرارداد ؛ صلحی که بواسطه ٔ عهد و پیمان تعیین و قرار شده ب
قراردادفرهنگ فارسی عمید۱. تعهدی معملاً کتبی که بر اساس آن دو یا چند شخص حقیقی یا حقوقی وظایف و حقوقی نسبت به هم در نظر میگیرند.۲. عهدنامه؛ پیمان.
قراردادهلغتنامه دهخداقرارداده . [ ق َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مسلم الثبوت . (آنندراج ). معین کرده . (ناظم الاطباء). || ثابت گشته . مقررشده . برقرارگشته . (ناظم الاطباء). || عهدبسته . پیمان بسته : با خویش اگر قرار قتلم بدهی معشوق قرا
subcontractدیکشنری انگلیسی به فارسیقرارداد قرارداد، قرارداد فرعی، مقاطعه کاری فرعی، قرارداد یا کنترات دست دوم، قرارداد فرعی بستن
فریبدهندهcheaterواژههای مصوب فرهنگستانیکی از طرفین قرارداد که در حین اجرای قرارداد دروغ میگوید یا از آن قرارداد پیروی نمیکند
شرایط لغوcancellation clauseواژههای مصوب فرهنگستانبندی از قرارداد که در آن شرایطی که ممکن است به فسخ قرارداد منجر شود، ذکر میشود
فریبدهندۀ غیرفعالpassive cheaterواژههای مصوب فرهنگستانفریبدهندهای که قرارداد را اجرا میکند، ولی سعی میکند اطلاعاتی بیش از آنچه در قرارداد آمده است به دست آورد
قراردادهلغتنامه دهخداقرارداده . [ ق َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مسلم الثبوت . (آنندراج ). معین کرده . (ناظم الاطباء). || ثابت گشته . مقررشده . برقرارگشته . (ناظم الاطباء). || عهدبسته . پیمان بسته : با خویش اگر قرار قتلم بدهی معشوق قرا