قرآنلغتنامه دهخداقرآن . [ ق ُ ] (ع مص ) فراهم آوردن و گرد کردن چیزی را به چیزی . گویند: قَرَاءَ الشی ٔ قرآناً (از باب نصر و فتح ). || بچه دادن حامل . گویند: قرأت الحامل قرآناً؛ بچه داد آن حامل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || قرائت . قَرء. خواندن . (منتهی الارب ). رجوع به قرء شود.
قرآنلغتنامه دهخداقرآن . [ ق ُرْ ] (اِخ ) نام کتاب آسمانی مسلمانان که بر حضرت محمدبن عبداﷲ (ص ) پیامبر اسلام نازل گردید. و در لفظ قرآن اختلاف است . برخی گوینداسم علم غیرمشتق است و مخصوص است به کلام خدا و همزه جزء حروف اصلی آن نیست ، ابن کثیر چنین خوانده و از شافعی نیز چنین روایت شده است . برخی
قرانلغتنامه دهخداقران . [ ق ِ ] (ع مص ) مقارنه . یار کردن دو چیز را با هم .(منتهی الارب ). || در نزد منجمان از انواع نظر است ، و آن را مقارنه نیز گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به نظر و مقارنه شود: قران دو ستاره ؛ مقارنه ٔ آن دو. || (اِمص ) حالت به هم آمدن دو ستاره در برجی . (صراح ).
کیرانلغتنامه دهخداکیران . (اِخ ) شهری است میان تبریز و بیلقان . (منتهی الارب ). شهری است میان آذربایجان بین تبریز و بیلقان . (از معجم البلدان ).
کیرانلغتنامه دهخداکیران . (ع اِ) ج ِ کیر. (منتهی الارب ). (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به کیر(ع اِ) شود. || ج ِ کور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ کور، به معنی پالان یا با ساختگی آن . (آنندراج ). رجوع به کور (ع اِ) شود.
کیریانلغتنامه دهخداکیریان . (اِ) به معنی فدا و قربان باشد، و آن بدلی است که خود را / دیگری را بدان از بلا برهانند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کیریان به یای حطی به وزن میهمان ، در برهان فدا و قربان ، و این تصحیف است . صحیح کربان به وزن و معنی قربان است
قاب قرآنلغتنامه دهخداقاب قرآن . [ ب ِ ق ُرْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) از ترکی قاب به معنی ظرف + قرآن . کیسه گونه ای به قطع قرآن که قرآن را در وی جای دهند. پوششی از جامه یا چرم که قرآن را در آن جای میدهند.
قرآن کلالغتنامه دهخداقرآن کلا. [ ق ُرْ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بابل کنار بخش مرکزی شهرستان شاهی . واقع در 25500گزی جنوب باختری شاهی و 11000گزی باختر شیرگاه . موقع جغرافیایی آن دامنه و معتدل مرطوب مالاریائی است . سکنه ٔ آن
قرآن فجرلغتنامه دهخداقرآن فجر. [ ق ُرْ ن ِ ف َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صلوة فجر. نماز بامداد : و قرآن الفجر اًن َّ قرآن َ الفجر کان مشهوداً. (قرآن 78/17).
قرآن کلالغتنامه دهخداقرآن کلا. [ ق ُرْ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بابل کنار بخش مرکزی شهرستان شاهی . واقع در 25500گزی جنوب باختری شاهی و 11000گزی باختر شیرگاه . موقع جغرافیایی آن دامنه و معتدل مرطوب مالاریائی است . سکنه ٔ آن
قرآن فجرلغتنامه دهخداقرآن فجر. [ ق ُرْ ن ِ ف َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صلوة فجر. نماز بامداد : و قرآن الفجر اًن َّ قرآن َ الفجر کان مشهوداً. (قرآن 78/17).
قرآن فروخوردنلغتنامه دهخداقرآن فروخوردن . [ ق ُرْ ف ُ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) قسم خوردن به مصحف . (مجموعه ٔ مترادفات ) : شانی به ترک عشق تو سوگند میخوردباور مکن اگر همه قرآن فروخورد. ملاشانی تکلو (از آنندراج
قرآن خوانلغتنامه دهخداقرآن خوان . [ ق ُرْ خوا / خا ] (نف مرکب ) قرآن خواننده . قاری . عابد. پارسا. شخصی که پیوسته قرآن خواند. (برهان ) : و جده ای بود مرا زنی پارسا و خویشتن دار و قرآن خوان . (تاریخ بیهقی ). || کنایه از شخصی است که او را از
احکام القرآنلغتنامه دهخدااحکام القرآن . [ اَ مُل ْ ق ُرْ ] (ع اِ مرکب ) کتاب در ذکر احکام که در قرآن آمده است : کتاب احکام القرآن از اسماعیل بن اسحاق قاضی . کتاب احکام القرآن بر مذهب مالک . کتاب احکام القرآن از احمدبن المعذل . کتاب احکام القرآن از ابوبکر رازی بر مذهب اهل عراق . کتاب احکام القرآن از ا
قاب قرآنلغتنامه دهخداقاب قرآن . [ ب ِ ق ُرْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) از ترکی قاب به معنی ظرف + قرآن . کیسه گونه ای به قطع قرآن که قرآن را در وی جای دهند. پوششی از جامه یا چرم که قرآن را در آن جای میدهند.
اعجاز قرآنلغتنامه دهخدااعجاز قرآن . [ اِ زِ ق ُرْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) معجزه بودن قرآن و خرق عادت بودن آن .- علم اعجازالقرآن ؛ مولی ابوالخیر این علم را از فروع علم تفسیر شمرده وگفته است : گروهی در این علم تصنیفاتی دارند که از جمله ٔ آنان خطایی و رمانی و رازی هستند
اعراب القرآنلغتنامه دهخدااعراب القرآن . [ اِ بُل ْ ق ُرْ ] (ع اِ مرکب ) یا علم اعراب القرآن . بنا بگفته ٔ مؤلف مفتاح السعاده از فروع علم تفسیر محسوب است ولیکن در حقیقت این علم از فروع یا مباحث علم نحو است و آنرا علمی مستقل شناختن چنانکه سیوطی در اتقان آنرا اختیار کرده ، درست درخور نباشد. سپس سیوطی ا