قاصرلغتنامه دهخداقاصر. [ ص ِ ] (ع ص ) قصورکننده . کوتاهی کننده . تقصیرکننده . (ناظم الاطباء). مقصر : هرچند در همه ٔ ابواب خود را مقصر و قاصر دانسته . (ذیل جامع التواریخ رشیدی به قلم حافظ ابرو). || کوتاه آمده . (فرهنگ نظام ). آنکه کوتاه آمده است در وظیفه و کاری نه بعمد
قاصردیکشنری عربی به فارسیکمتر , کوچکتر , پايين رتبه , خردسال , اصغر , شخص نابالغ , محزون , رشته فرعي , کهاد , صغري , در رشته ثانوي يا فرعي تحصيل کردن , کماد
اختروَشquasarواژههای مصوب فرهنگستانجِرم ستارهمانندی به درخشندگی یک کهکشان که عموماً در فاصلۀ بسیار زیادی از زمین قرار دارد و تصور میشود هستههای درخشان کهکشانهای فعال و دوردست باشد
قفسۀ تجزیهsorting frame, casier de tri (fr.)واژههای مصوب فرهنگستانقفسههایی برای جداسازی انواع مرسولات پُستی، متناسب با ابعاد آنها
کیاسرلغتنامه دهخداکیاسر. [ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ارنگه است که در بخش کرج شهرستان تهران واقع است و 204 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
کیاسرلغتنامه دهخداکیاسر. [ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان شهریاری است که در بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری واقع است و 285 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
کیاسرلغتنامه دهخداکیاسر. [ س َ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری است که در 72 هزارگزی جنوب شرقی ساری و 84 هزارگزی دامغان واقع است . ناحیه ای است کوهستانی و هوایش معتدل است و 2300</spa
متقاصرلغتنامه دهخدامتقاصر. [ م ُ ت َ ص ِ ] (ع ص ) اظهار کوتاهی نماینده و بازایستنده از امری . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آن که باز می ایستد از کردار چیزی و آن که اظهار کوتاهی میکند. (ناظم الاطباء) : سلطان یمین الدوله محمود در آن واقعات اثرهائی نمودند
مقاصرلغتنامه دهخدامقاصر. [ م َ ص ِ ] (ع اِ) ج ِمَقصَر و مَقصِر و مَقصَرة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به مقصر و مقصرة شود. || ریشه های درخت ، واحد آن مقصور است . (از اقرب الموارد).
مقاصرلغتنامه دهخدامقاصر. [ م ُ ص ِ ] (ع ص ) کسی که قصر وی در محاذات قصر دیگری باشد. (ناظم الاطباء): فلان مقاصری ؛ کوشک وی روباروی کوشک من است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
اقاصرلغتنامه دهخدااقاصر. [ اَ ص ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَقْصَر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ اَقْصَر، بمعنی کوتاه و مرد خشک گردن . (آنندراج ). رجوع به اقصر شود.
تقاصرلغتنامه دهخداتقاصر. [ ت َ ص ُ ] (ع مص ) اظهار کوتاهی نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بازایستادن از امری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بازایستادن از امری در حالی که بر آن قادر باشد. || خرد و حقیر شدن نفس کسی . || پست و در کشیده و کم گردیدن . (از اقرب الموارد)