فکاهتلغتنامه دهخدافکاهت . [ ف َ هََ ] (ع مص ) فکاهة. شوخ بودن . خوش طبع بودن . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِمص ) مزاح و مطایبه یعنی خوش طبعی . (غیاث از منتخب ). رجوع به فکاهة شود.
فکاهتفرهنگ فارسی عمید۱. خوشطبع بودن؛ شوخ و خندان بودن؛ سخنان خندهدار گفتن و خندیدن.۲. خوشطبعی؛ خوشمنشی؛ مزاح.
فقاهتلغتنامه دهخدافقاهت . [ ف َ هََ ] (ع مص ) فقاهة. فقیه گردیدن . (منتهی الارب ) (مصادر اللغه ٔ زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). دانستن علم دین و فقاهت اخص از فقه است ، چه فقه مطلق دانش است . (یادداشت مؤلف ) : به علم و فقاهت معتمدعلیه بود. (تاریخ قم ). || دانستن چیزی را
فقاهتفرهنگ فارسی معین(فَ هَ) [ ع . فقاهة ] (مص ل .) 1 - دانا شدن ، عالم گشتن . 2 - فقیه شدن ، فقیه بودن .
تَفَکَّهُونَفرهنگ واژگان قرآن از تأسف و شگفت زدگي به گفتگو با يکديگر مي پرداختيد(از فکاهت به معناي گفتگوي چند نفر دوست و مانوس با هم مي باشد )
خوش طبع شدنلغتنامه دهخداخوش طبع شدن . [ خوَش ْ / خُش ْ طَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) فکاهت . (یادداشت مؤلف ).
خوش منش شدنلغتنامه دهخداخوش منش شدن . [ خوَش ْ / خُش ْ م َ ن ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) فکاهت . (ترجمان القرآن ) (یادداشت مؤلف ).
فَاکِهُونَفرهنگ واژگان قرآنخوش و شيرين کامان - آنان که با سخناني که مايه خوشحالي وخنده است با يکديگر سخن مي گويند (کلمه فاکه اسم فاعل از مصدر فکاهت است که به معناي گفت و شنودي است که مايه خوشحالي باشد و ممکن هم هست به معناي تمتع و لذت بردن باشد )
فَاکِهِينَفرهنگ واژگان قرآنخوش و شيرين کامان - آنان که با سخناني که مايه خوشحالي وخنده است با يکديگر سخن مي گويند (کلمه فاکه اسم فاعل از مصدر فکاهت است که به معناي گفت و شنودي است که مايه خوشحالي باشد و ممکن هم هست به معناي تمتع و لذت بردن باشد )