فزونلغتنامه دهخدافزون . [ ف ُ ] (ص ، ق ) افزون . (غیاث ) (فرهنگ فارسی معین ). زیاد. علاوه . بیش : چرا عمر کرکس دوصد سال ویحک نماند ز سالی فزون تر پرستو. رودکی .میلفنج دشمن که دشمن یکی فزون است و دوست ار هزار اندکی . <p clas
فزون آمدنلغتنامه دهخدافزون آمدن . [ ف ُ م َ دَ ] (مص مرکب ) زیاد شدن . بسیار شدن . بیشی یافتن . (یادداشت بخط مؤلف ).
فزون ساختنلغتنامه دهخدافزون ساختن . [ ف ُ ت َ ] (مص مرکب ) زیاد کردن . افزایش دادن : نهادند خوان و خورش گونه گون همی ساختندش فزونی فزون .فردوسی .
فزون گشتنلغتنامه دهخدافزون گشتن . [ ف ُ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) فزون آمدن . فزونی یافتن . زیاد شدن . بیشتر شدن : گر آتش است چون که در این خرمن هرگز فزون نگشت و نشد کمتر؟ناصرخسرو.
فزونیلغتنامه دهخدافزونی . [ ف ُ ] (حامص ) افزونی . بیشی . زیادتی . (یادداشت بخط مؤلف ). بسیاری و افزونی و کثرت و زیادتی . (ناظم الاطباء). فراوانی : بگنج و فزونی نگیری فریب به پی ار فراز آیدت یا نشیب . فردوسی .تو دل را به آز فزونی م
فزونیفرهنگ فارسی عمید۱. افزونی؛ فراوانی؛ بسیاری.۲. [مجاز] برتری.۳. (صفت) [قدیمی] زیادی؛ اضافی؛ مازاد.۴. [قدیمی، مجاز] حرص.
بیش بیشلغتنامه دهخدابیش بیش . [ش ِ ] (ق مرکب ) فزون فزون . بسیار بسیار : بیش بیش آرزو که بود مرابا کم کم بسر نمی آمد.خاقانی .
فزون آمدنلغتنامه دهخدافزون آمدن . [ ف ُ م َ دَ ] (مص مرکب ) زیاد شدن . بسیار شدن . بیشی یافتن . (یادداشت بخط مؤلف ).
فزون ساختنلغتنامه دهخدافزون ساختن . [ ف ُ ت َ ] (مص مرکب ) زیاد کردن . افزایش دادن : نهادند خوان و خورش گونه گون همی ساختندش فزونی فزون .فردوسی .
فزون گشتنلغتنامه دهخدافزون گشتن . [ ف ُ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) فزون آمدن . فزونی یافتن . زیاد شدن . بیشتر شدن : گر آتش است چون که در این خرمن هرگز فزون نگشت و نشد کمتر؟ناصرخسرو.
روزافزونلغتنامه دهخداروزافزون . [ اَ / زَف ْ ] (نف مرکب ) چیزی که هر روز بیفزاید و ترقی کند. (آنندراج ) (از فرهنگ نظام ). مترقی . (یادداشت مؤلف ) : خرد و مردمیش روزافزون فضل و آزادگیش مادرزاد. فرخی .چ
روزفزونلغتنامه دهخداروزفزون . [ ف ُ / ف َ ] (نف مرکب ) روزافزون . چیزی که هر روز بیفزاید : فربه شده ست و روزفزون گنج و ملک و جاه زان نیز کاسته تن بدخواه جاه تو. فرخی .همه ترکستان بگرفت و بخانه بنشست <
سال افزونلغتنامه دهخداسال افزون . [ اَ ] (اِ مرکب ) نام ماه دوازدهم است از سال ملکی . (برهان ). دوازدهمین ماه از مبداء یزدگردی . (استینگاس ص 942). || سالی که تعداد روزهای آن زیادتر است . (استینگاس ص 642).