فروگذارلغتنامه دهخدافروگذار. [ ف ُ گ ُ ] (نف مرکب ) فروگذارنده . اهمال کننده در کاری . (یادداشت بخط مؤلف ). || (اِمص مرکب ) اهمال . فروگذاشت . (یادداشت بخط مؤلف ).- فروگذارکردن . رجوع به مدخل فروگذار کردن شود.
فروگذارفرهنگ فارسی عمیدکسی که در انجام کاری کوتاهی و اهمال میکند.⟨ فروگذار کردن: (مصدر لازم) [مجاز] مضایقه کردن؛ کوتاهی کردن.
فروگذار کردنلغتنامه دهخدافروگذار کردن . [ ف ُ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کوتاهی کردن . تساهل .خودداری از انجام کاری . مقابل برگزار کردن . (از یادداشتهای مؤلف ). رجوع به فروگذار و فروگذاردن شود.
فروگذاردنلغتنامه دهخدافروگذاردن . [ ف ُ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) بزمین گذاشتن و رها کردن . از توجه خود دور داشتن چیزی را و نپرداختن بدان : هر روز نو عتابی و دیگر بهانه ای ناخوش بود عتاب زمانی فروگذار. فرخی .اگر کوشش فروگذارد در خون خویش سعی
فروگذار کردنلغتنامه دهخدافروگذار کردن . [ ف ُ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کوتاهی کردن . تساهل .خودداری از انجام کاری . مقابل برگزار کردن . (از یادداشتهای مؤلف ). رجوع به فروگذار و فروگذاردن شود.
فروگذاردنلغتنامه دهخدافروگذاردن . [ ف ُ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) بزمین گذاشتن و رها کردن . از توجه خود دور داشتن چیزی را و نپرداختن بدان : هر روز نو عتابی و دیگر بهانه ای ناخوش بود عتاب زمانی فروگذار. فرخی .اگر کوشش فروگذارد در خون خویش سعی