فرقدلغتنامه دهخدافرقد. [ ف َ ق َ ] (اِخ ) ابن سلیمان . نام جد سوم ازهربن یحیی است که از معاصران یعقوب لیث بوده و در نزد خوارج حرمتی داشته و آنها را به یاری یعقوب ترغیب کرده است . رجوع به تاریخ سیستان ص 204، 269 و <span class=
فرقدلغتنامه دهخدافرقد. [ ف َ ق َ ] (اِخ ) ابونصر فرقدبن حجاج . محدث و تابعی است . (از یادداشتهای مؤلف ).
فرقتلغتنامه دهخدافرقت . [ف ُ ق َ ] (ع اِمص ) فرقة. جدایی و مفارقت . (ناظم الاطباء). مقابل وصل . (یادداشت به خط مؤلف ) : کیست کز وصل تو ندارد سودکیست کش فرقت تو نگزاید؟ دقیقی .ز آرزوی بچه ٔ رز دل او خسته و ریش گفت کِم صبر نماند
فرکتلغتنامه دهخدافرکت . [ ] (اِخ ) زادگاه مولانا عارف ، شاعر معاصر امیر علیشیر نوایی . (از مجالس النفائس ص 117). در حدود العالم نام این ناحیه به صورت فرنکث آمده است . رجوع به فرنکث شود.
فرقدانلغتنامه دهخدافرقدان . [ ف َ ق َ ] (اِخ ) فرقدین . دو ستاره ٔ درخشان در صورت دب اصغر و به فارسی دو برادران گویند. (یادداشت به خط مؤلف ). و بدان دو در مساوات و عدم مفارقت مثل زنند و یکی را انورالفرقدین و دیگری را اخفی الفرقدین نامند. (یادداشت به خط مؤلف ). دو کوکب نزدیک اند در شمار کواکب
فرقدیلغتنامه دهخدافرقدی . [ ف َ ق َ ] (اِخ ) خراسانی .هدایت نویسد: حکیم محمدبن عمر استادی است بی قرین وعدیل و شاعری است بی نظیر و بدیل ، مداح سلطان غیاث الدین محمد بوده است . در زمان آل سلجوق در خراسان مشهور و معروف اهل کمال بوده و مداحی محمدبن سام مینموده است . از اشعارش جز اندکی نمانده و از
فرقدیلغتنامه دهخدافرقدی . [ ف َ ق َ ] (اِخ ) محمدبن جعفربن الهیثم بن یحیی . از مردم اصفهان و به جد خویش فرقد منسوب بود. از محمدبن یحیی فیاض زمانی روایت کند و محمدبن احمدبن ابراهیم را از وی روایت است . (اللباب فی تهذیب الانساب ).
فرقدیلغتنامه دهخدافرقدی . [ ف َ ق َ ] (اِخ ) محمدبن علی بن مخلدبن یزید الفرقدی الدارکی ، مکنی به ابوجعفر. از مردم اصفهان است . از اسماعیل بن عمرو البحلی روایت کند. محمدبن احمدبن ابراهیم را از وی روایت است . به سال 307 هَ .ق . درگذشت . (اللباب فی تهذیب الانساب
فرقودلغتنامه دهخدافرقود. [ ف ُ ] (اِخ ) ستاره ٔ نزدیک قطب که بدان راه شناسند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). فرقد. رجوع به فرقد و فرقدان و فرقدین شود.
فرقد سبخیلغتنامه دهخدافرقد سبخی . [ ف َ ق َ دِ س َ ] (اِخ ) نام یکی از زهاد. (ابن ندیم ). فرقدبن یعقوب السبخی ، مکنی به ابویعقوب . از بزرگان صوفیه است . و در بصره میزیسته . اقوال او در صفةالصفوة (ج 3 ص 195 و <span class="hl" dir="
فرقدانلغتنامه دهخدافرقدان . [ ف َ ق َ ] (اِخ ) فرقدین . دو ستاره ٔ درخشان در صورت دب اصغر و به فارسی دو برادران گویند. (یادداشت به خط مؤلف ). و بدان دو در مساوات و عدم مفارقت مثل زنند و یکی را انورالفرقدین و دیگری را اخفی الفرقدین نامند. (یادداشت به خط مؤلف ). دو کوکب نزدیک اند در شمار کواکب
فرقدیلغتنامه دهخدافرقدی . [ ف َ ق َ ] (اِخ ) خراسانی .هدایت نویسد: حکیم محمدبن عمر استادی است بی قرین وعدیل و شاعری است بی نظیر و بدیل ، مداح سلطان غیاث الدین محمد بوده است . در زمان آل سلجوق در خراسان مشهور و معروف اهل کمال بوده و مداحی محمدبن سام مینموده است . از اشعارش جز اندکی نمانده و از
فرقدیلغتنامه دهخدافرقدی . [ ف َ ق َ ] (اِخ ) محمدبن جعفربن الهیثم بن یحیی . از مردم اصفهان و به جد خویش فرقد منسوب بود. از محمدبن یحیی فیاض زمانی روایت کند و محمدبن احمدبن ابراهیم را از وی روایت است . (اللباب فی تهذیب الانساب ).
فرقدیلغتنامه دهخدافرقدی . [ ف َ ق َ ] (اِخ ) محمدبن علی بن مخلدبن یزید الفرقدی الدارکی ، مکنی به ابوجعفر. از مردم اصفهان است . از اسماعیل بن عمرو البحلی روایت کند. محمدبن احمدبن ابراهیم را از وی روایت است . به سال 307 هَ .ق . درگذشت . (اللباب فی تهذیب الانساب
ام فرقدلغتنامه دهخداام فرقد. [ اُم ْ م ِ ف َ ق َ ] (ع اِ مرکب ) گاو ماده . فرقد بمعنی گوساله است . (از المرصع).