فاژلغتنامه دهخدافاژ. (اِ) خمیازه . دهن دره . آسا. (یادداشت بخط مؤلف ) : خواب اگر عبهر کند پس از چه معنی غنچه رافاژ می آید، مگر خاصیت عبهر گرفت ؟ امیرخسرو دهلوی .بعضی گویند دهان باز کردن در خواب است . (برهان ). فاژه . پاسک .باسک .
فاژفرهنگ فارسی عمید۱. = فاژیدن۲. (اسم) خمیازه؛ دهندره: ◻︎ میکند چون ز بیدماغی فاژ / در دهانش نهاد باید ژاژ (طیان: شاعران بیدیوان: ۳۱۵).
حفالغتنامه دهخداحفا. [ ح َ ] (ع اِ) پیزر. بردی . تک . دوخ . لوخ . پاپیروس پاپورس . و صاحب منتهی الارب گوید: حفا؛ گیاه بردی که در فارسی تک گویند یا بردی سبز که هنوز از بیخ برکنده نباشند و یا بیخ بردی سپید که آنرا خورند. (منتهی الارب ). ریشه ٔ سفید بردی . بیخ دوخ . || سودگی پای آدمی و سپل شتر
حیفالغتنامه دهخداحیفا. (اِخ ) بندری به فلسطین دارای 100هزار سکنه و محصولات عمده ٔ آن زیتون و مرکبات است .
حیفاءلغتنامه دهخداحیفاء. [ ح َ ] (ع ص ) مؤنث احیف . || ارض حیفاء؛ زمین بی باران . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ).
فاژهلغتنامه دهخدافاژه . [ ژَ / ژِ ](اِ) فاژ است که خمیازه باشد. (برهان ) : تو زر خواهی و من سخن عرضه دارم تو در فاژه افتی و من در عطاسه . انوری .رجوع به فاژ شود. || سایبان . (برهان ). رجوع به فاژ ش
فاژندگیلغتنامه دهخدافاژندگی . [ ژَ دَ / دِ ] (حامص ) حالت دهان درّه کردن . رجوع به فاژ و فاژیدن شود.
باسکفرهنگ فارسی عمیدخمیازه؛ دهندره؛ فاژ؛ فاژه: ◻︎ ای برادر بیار کاسهٴ می / چند باسک زنم ز خواب و خمار (طیان: شاعران بیدیوان: ۳۱۴).
پاسکلغتنامه دهخداپاسک . [ س َ / س ُ ] (اِ) خمیازه . دهن دره . دهان دره . (برهان ). فاژ. فاژه . آسا. اَسا. خامیاز. خامیازه . تثاوب ثوباء. رجوع به آسا شود.
فاژهلغتنامه دهخدافاژه . [ ژَ / ژِ ](اِ) فاژ است که خمیازه باشد. (برهان ) : تو زر خواهی و من سخن عرضه دارم تو در فاژه افتی و من در عطاسه . انوری .رجوع به فاژ شود. || سایبان . (برهان ). رجوع به فاژ ش
فاژندگیلغتنامه دهخدافاژندگی . [ ژَ دَ / دِ ] (حامص ) حالت دهان درّه کردن . رجوع به فاژ و فاژیدن شود.
شوفاژلغتنامه دهخداشوفاژ. [ ش ُ ] (فرانسوی ، اِ) ایجاد حرارت . || طرز گرم کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || در تداول فارسی بمعنی دستگاه ایجاد حرارت با بخار آب به کار رود. - شوفاژ سانترال ؛ دستگاه حرارت مرکزی .
ماکرفاژلغتنامه دهخداماکرفاژ. [ رُ ] (فرانسوی ، ص ، اِ) (اصطلاح پزشکی ) بطور عام نام هریک از سلولهای بیگانه خواری است که در اندامهای مختلف ابدان موجودات زنده قرار دارند. این سلولها غالباً نسبت به دیگر سلولها عظیم الجثه ترند و تا 100 میکرن بزرگی آنها نیز ممکن است