فویسقةلغتنامه دهخدافویسقة. [ ف ُ وَ س ِ ق َ ] (ع اِ مصغر) موش ، به حکم آنکه از سوراخ خود بر مردم خروج کند. (منتهی الارب ). موش . فار. فارة. فرنب . ام راشد. (یادداشت مؤلف ). مصغر فاسقة، و موش را گویند بسبب خروج او از سوراخ بر مردم . (اقرب الموارد).
فاشکوئیهلغتنامه دهخدافاشکوئیه . [ ی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کوهبنان بخش راور شهرستان کرمان که در 90 هزارگزی باختر راور و 3 هزارگزی جنوب راه فرعی راور به یزد واقع است . جایی کوهستانی ، سردسیر و دارای 10
فاشکوهلغتنامه دهخدافاشکوه . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مسکون بخش جبال بارز شهرستان جیرفت که در 48 هزارگزی خاور مسکون و 23 هزارگزی خاور راه شوسه ٔ بم به سبزواران واقع است . سکنه ٔ آن 30 تن اس
گروه فاشکوهلغتنامه دهخداگروه فاشکوه . [ گ ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مسکون بخش جبال بارز شهرستان جیرفت ، واقع در 48000گزی جنوب خاوری مسکون و 25000گزی خاور راه شوسه ٔ بم به سبزواران . دارای 4
فویسقةلغتنامه دهخدافویسقة. [ ف ُ وَ س ِ ق َ ] (ع اِ مصغر) موش ، به حکم آنکه از سوراخ خود بر مردم خروج کند. (منتهی الارب ). موش . فار. فارة. فرنب . ام راشد. (یادداشت مؤلف ). مصغر فاسقة، و موش را گویند بسبب خروج او از سوراخ بر مردم . (اقرب الموارد).
دار قمامهلغتنامه دهخدادار قمامه . [ رِ ق ُ م َ / م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جای عبادت ترسایان . (ناظم الاطباء). || جای زنان فاسقه . (ناظم الاطباء) : زانیات اند که در دار قمامه جمعاندمن از آن جمع چه نقصان به خراسان یابم . <p
دارالقمامهلغتنامه دهخدادارالقمامه . [ رُل ْ ق َ م َ ] (ع اِ مرکب ) عبادت خانه ٔ ترسایان . (ناظم الاطباء). کنیسه . || محل اجتماع زنان فاسقه . (ناظم الاطباء) : هفت پرده ست و زانیات در اوهمچو دارالقمامه بئس الدار. خاقانی .|| جای ریختن خاشاک