غیهبلغتنامه دهخداغیهب . [ غ َ هََ ] (ع اِ) سختی تاریکی شب . (مهذب الاسماء). تاریکی .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ج ، غَیاهِب . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (ص ) سخت سیاه از اسب و شب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شب سخت تاریک و اسب بسیار سیاه . (از اقرب الموا
غیهبفرهنگ فارسی معین(غَ یا غِ هَ) [ ع . ] 1 - (اِ.) سختی تاریکی شب . 2 - (ص .) سخت سیاه . ج . غیاهب .
غهبلغتنامه دهخداغهب . [ غ َ هََ ] (ع مص ) غافل شدن . (تاج المصادر بیهقی ). بیخبر شدن و فراموش کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غفلت از چیزی و فراموش کردن آن را. (از اقرب الموارد). || بی آگاهی .(منتهی الارب ) (آنندراج ). غفلت بی تعمد. (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). و منه الحدیث : سئل عطاء
غیاهبلغتنامه دهخداغیاهب . [ غ َ هَِ ] (ع اِ) ج ِ غَیهَب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غیهب شود.
غیبلغتنامه دهخداغیب . [ غ َ ] (ع مص ) غایب شدن . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). ناپدید شدن . (منتهی الارب ). ناپدیدی . (مهذب الاسماء). دور شدن و جدا گردیدن از کسی . غَیبَت . غَیاب . غُیوب . مَغیب . (اقرب الموارد). || منحرف شدن از حق . گمراه شدن . غاب عن الرشد. (دزی ج <span class="hl" d
غیبلغتنامه دهخداغیب . [ غ َی َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ غائب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). فتحه ٔ یاء غَیَب بسبب تشبیه آن به «صَیَد» مصدر «اصاد یصید» است ، چه رواست که آن را مصدر فرض کنند اگرچه جمع است . (از منتهی الارب ). رجوع به غائب شود.
غیهبانلغتنامه دهخداغیهبان . [ غ َ هََ ] (ع اِ) تاریکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ظلمت . (اقرب الموارد). || شکم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بطن . (اقرب الموارد).
غیهبةلغتنامه دهخداغیهبة. [ غ َ هََ ب َ ] (ع ص ) تأنیث غیهب ، به معنی اسب بسیار سیاه و شب بسیار تاریک . (از اقرب الموارد). رجوع به غیهب شود. || (اِ) شور و فریاد در جنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). فریاد و خروش در جنگ . (از اقرب الموارد). || چیزی که اشیاء را بنابر عقاید باطل و شهوات بنظر می آور
غیاهبلغتنامه دهخداغیاهب . [ غ َ هَِ ] (ع اِ) ج ِ غَیهَب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غیهب شود.
غیهملغتنامه دهخداغیهم . [ غ َ هََ ] (ع اِ) تاریکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ظلمت . غیهب . غیهبان . (اقرب الموارد).
غافللغتنامه دهخداغافل . [ ف ِ ] (ع ص ) بی خبر. ناآگاه . (دهار). گول . (نصاب ). بیخود. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). بی خرد. نادان که درکارها اهمال و فروگذاری کند. دائر. غارّ. غیهب . غمر: اغترار؛ غافل شدن . تهو؛ غافل شدن . (منتهی الارب ).من و تو غافلیم و ماه و خورشیدبر این گردون گردان نیست
تاریکیلغتنامه دهخداتاریکی . (حامص ) (از: تاریک + «َی »، پسوند مصدری ) پهلوی تاریکیه ، گیلکی تاریکی ، فریزندی و نطنزی تاریکی ، یرنی تاریکی ، گورانی تاریکی . ظلمت . تیرگی . سیاهی . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). و بدین معنی در آنندراج نیز آمده است ضد روشنی . تیرگی و سیاهی در شب و غیره . (فرهنگ نظا
غیهبانلغتنامه دهخداغیهبان . [ غ َ هََ ] (ع اِ) تاریکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ظلمت . (اقرب الموارد). || شکم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بطن . (اقرب الموارد).
غیهبةلغتنامه دهخداغیهبة. [ غ َ هََ ب َ ] (ع ص ) تأنیث غیهب ، به معنی اسب بسیار سیاه و شب بسیار تاریک . (از اقرب الموارد). رجوع به غیهب شود. || (اِ) شور و فریاد در جنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). فریاد و خروش در جنگ . (از اقرب الموارد). || چیزی که اشیاء را بنابر عقاید باطل و شهوات بنظر می آور