غریزهفرهنگ فارسی عمید۱. (روانشناسی) ویژگی، توانایی، یا قابلیت وراثتی؛ طبیعت؛ سرشت.۲. [عامیانه] حسی که به طور مبهم به شخص آگاهی میدهد.۳. [عامیانه] میل جنسی: غریزۀ جنسی.
غریزهفرهنگ فارسی معین(غَ زِ) [ ع . غریزة ] (اِ.) سرشت ، ذات . ؛~ی جنسی غریزة اطفاء شهوت که سبب تولید نسل و بقاع نوع است .
غرزةلغتنامه دهخداغرزة. [ غ َ زَ ] (اِخ )موضعی است میان مکه و طائف . (منتهی الارب ). جایگاهی است در بلاد هذیل . مالک بن خالد هزلی گوید : لمیثاء دار کالکتاب بغرزةقفار و بالمنجاة منها مساکن .(از معجم البلدان ).
غریزةلغتنامه دهخداغریزة. [ غ َزَ ] (ع اِ) سرشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) . سرشت و طبیعت . (غیاث اللغات ). سرشت مردم . (دهار). طبیعت اعم از خیر و شر. ج ، غَرائِز. (اقرب الموارد). خوی . (مهذب الاسماء) (مقدمةالادب زمخشری ) (السامی فی الاسامی ). طبع. سجیه . خلیقه . نهاد. خلقت . جبلت . فطرت . طین
غریزیةلغتنامه دهخداغریزیة. [ غ َ زی ی َ ] (ع ص نسبی ) تأنیث غریزی . رجوع به غریزی شود.- حرارت غریزیة ؛ حرارت طبیعی . (ناظم الاطباء). رجوع به حرارت شود.
غریزه ٔ جنسیلغتنامه دهخداغریزه ٔ جنسی . [ غ َ زَ / زِ ی ِ ج ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از غرایز. غریزه ٔ اطفاء شهوت که وسیله ٔ تولید نسل و بقای نوع است . رجوع به غریزه شود.
غریزیفرهنگ فارسی عمید۱. از روی غریزه؛ طبیعی: واکنش غریزی.۲. ذاتی؛ فطری: هوش غریزی.⟨ غریزۀ جنسی: غریزۀ اطفای شهوت که سبب تولید نسل است.
غریزه ٔ جنسیلغتنامه دهخداغریزه ٔ جنسی . [ غ َ زَ / زِ ی ِ ج ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از غرایز. غریزه ٔ اطفاء شهوت که وسیله ٔ تولید نسل و بقای نوع است . رجوع به غریزه شود.