لغتنامه دهخدا
بغند. [ ب َ غ َ ] (اِ) پوستی است غیر کیمخت که آنرا غرغن خوانند و کفش از آن دوزند. (برهان ) (مؤید الفضلاء). پوست غیر کیمخت که غرغن و غرغند نیز گویند. (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از فرهنگ نظام ) (جهانگیری ) (رشیدی ). غرغن که پوستی غیر کیمخت بود و از آن کفش دوزند. (ناظم الاطب