غربیبفرهنگ فارسی عمید۱. نوعی انگور سیاه.۲. (صفت) پیرمردی که موی سر و ریش خود را با خضاب سیاه کند.۳. (صفت) بسیارسیاه.
غربیبلغتنامه دهخداغربیب . [ غ ِ ] (اِخ ) ابوالحسن غربیب بن خلف بن قاسم الخطیب القیسی المجریطی نزیل «مالقه ». از اهل علم بود و دارای تصنیفی است . (از الحلل السندسیة چ 1936م . ج 1 ص 457).
غربیبلغتنامه دهخداغربیب . [ غ ِ ] (اِخ ) صاحب الحلل السندسیة گوید: وی شاعر مردم طلیطله بود و وی را بسیار دوست میداشتند و در قیام این شهر به مخالفت حکم بن هشام (متوفی 206 هَ . ق .) به رهبری عبیدةبن حمید، این شاعر یکی از محرکان مردم طلیطله به انقلاب بود. رجوع به
غربیبلغتنامه دهخداغربیب . [ غ ِ ] (ع اِ) نوعی از انگور سیاه باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). نوعی انگور سیاه طائفی ، و آن از بهترین انگورها باشد. || (ص ) پیر که به خضاب موی را سیاه دارد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || سگ سیاه . (دهار). || اسود غربیب ؛ سخت سیاه . (منتهی الارب ) (جهانگیری ). نیک سی
غرابیبلغتنامه دهخداغرابیب . [ غ َ ] (ع اِ) ج ِ غِربیب . (اقرب الموارد) (ترجمان علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل ) : و من الجبال جدد بیض و حمر مختلف الوانها و غرابیب سود. (قرآن 27/35). در ترکیب غرابیب سود (به معنی سیاه تند) سود بدل از غرابیب است
غرابیبلغتنامه دهخداغرابیب . [ غ َ ] (ع اِ) ج ِ غِربیب . (اقرب الموارد) (ترجمان علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل ) : و من الجبال جدد بیض و حمر مختلف الوانها و غرابیب سود. (قرآن 27/35). در ترکیب غرابیب سود (به معنی سیاه تند) سود بدل از غرابیب است
شهبازلغتنامه دهخداشهباز. [ ش َ ] (اِ مرکب ) مخفف شاهباز. جانوری است شکاری که به جثه از باز بزرگتر و به گیرائی کمتر میباشد و باز بزرگ را نیز گویند. (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) : خِرد است آنکه ترا بنده شدستند بدوبه زمین شیر و پلنگ و به هوا بر شهباز. <p class="a
انگورلغتنامه دهخداانگور. [ اَ ] (اِ) میوه ٔ رز. میوه ٔ مو. این میوه بصورت یک خوشه ٔ مرکب از دانه هاست که هریک را حبه یا دانه ٔ انگور گویند و آنها بشکل کروی ، بیضوی ، تخم مرغی برنگها و به اندازه های مختلف اند. (فرهنگ فارسی معین ). عنب . در خبر است که آدم و حوااول چیزی که در بهشت تناول کردند انگ