غربچهلغتنامه دهخداغربچه . [ غ َ ب َ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) دشنامی است : دریغ غربچگانی که چون غلام شدندمزین از کله و پیرهان و دستارم .سوزنی .
غربةلغتنامه دهخداغربة. [ غ َ ب َ ] (ع اِ) دوری : نوی غربة؛ دوری دور، غربةالنوی ؛ دوری آن . (منتهی الارب ). یقال : نوی غربة؛ ای بعیدة. دور شدن . || اسم مرة از غرب . (اقرب الموارد). غروب . || از اسماء عسل . (المزهر سیوطی ص 242). || (اِمص ) حدت . تیزی . || (ص )
غربةلغتنامه دهخداغربة. [ غ َ رَ ب َ ] (اِخ ) یکی از دروازه های بزرگ دارالخلافه در بغداد است که آن را به علت داشتن غربة (درخت ) به همین نام خوانده اند. بعض از روات بدانجا منسوبند از آن جمله : ابوالخطاب نصربن احمدبن عبداﷲبن البطر الغربی است . (از معجم البلدان ).
خطلغتنامه دهخداخط. [ خ َطط ] (ع مص ) گائیدن زن رابجماع خط. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : خط المراءة خطا. (منتهی الارب ). || کم و اندک خوردن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ).منه : خط فلان ؛ کم و اندک خورد فلان . (منتهی الارب ). || شکافتن گور را. (منتهی الارب ) (از