عنابلغتنامه دهخداعناب . [ ع َن ْ نا ] (ع ص ، اِ) انگورفروش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فروشنده ٔ انگور. (از اقرب الموارد).
عنابلغتنامه دهخداعناب . [ ع ُ ] (اِخ ) رودباری است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نام وادیی است . (ناظم الاطباء).
عنابلغتنامه دهخداعناب . [ ع َن ْ نا ] (اِخ ) نام والد حریث بنهابی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). از اعلام است . (ناظم الاطباء).
عنابلغتنامه دهخداعناب . [ ع ُ ] (اِخ ) کوهی است به راه مکه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کوه دایره شکل و بسیار مرتفعی است که چیزی در آنجا نمی روید. و گویند، کوهی است در طریق مکه . و گویند، طریق مدینه است از فَید. و نیز گویند، کوهی است سیاه رنگ ازآن ِ کعب بن عبدویه که آبشان هم «ع
عنابلغتنامه دهخداعناب . [ ع ُ ] (اِخ ) نام اسب مالک بن نُوَیرة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نام اسبی . (ناظم الاطباء).
پهنابلغتنامه دهخداپهناب . [ پ َ ] (اِخ ) نام بلوک کوچکی است از دهستان گیلخواران در شمال خاوری جویبار و قراء آن بشرح زیر است : پهناب ، محله ، چمازک ، شاهرضا، آزادبن ، طالش محله ، ترک محله ، کیامحله ، ماندی محله ، زاهد محله . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
پهناب محلهلغتنامه دهخداپهناب محله . [ پ َ م َ ح َل ْل َ ] (اِخ ) دهی از بلوک پهناب دهستان گیلخواران بخش مرکزی شهرستان شاهی (علی آباد)، واقع در 9 هزارگزی شمال خاوری جویبار. دشت معتدل مرطوب مالاریائی ، دارای 200 تن سکنه . آب آن از سی
طبس عنابلغتنامه دهخداطبس عناب . [ طَ ب َ س ِ ع ُن ْ نا ] (اِخ ) رجوع به طبس فردوس ، طبسان و المعرب ص 229 شود.
عناب ترلغتنامه دهخداعناب تر. [ ع ُن ْ نا ب ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه ازانگشتان محبوب است . (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). || کنایه از لب معشوق باشد.
عنابیلغتنامه دهخداعنابی . [ ع ُن ْ نا ] (ص نسبی ) منسوب به عناب که مشهور است . (از اللباب فی تهذیب الانساب ). رنگی است معروف که رنگ سرخ باشد، و به تخفیف نون هم آمده است . (آنندراج ). رنگ سرخ شبیه به رنگ عناب . (ناظم الاطباء). به رنگ عناب . عنابگون . عناب رنگ .
عنابةلغتنامه دهخداعنابة. [ ع ُ ب َ ] (اِخ ) جایگاهی است در سه میلی حسینیه از راه مکه . در اینجا برکه ای است ازآن ِ ام جعفر که در سه میل پس از قباب ، در مقابل سمیراء و پس از توز واقع شده . آب آن شور و غلیظ است . و گویند که عنابة، کوه کوچک یا صخره ٔ بزرگی (قارة) است در پایین «رُوَیثة» بین مکه و
عنابةلغتنامه دهخداعنابة. [ ع ُن ْ نا ب َ ] (ع اِ) یک دانه عناب . یکی عناب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عناب شود. || بار پیلو. (منتهی الارب ).
عنابةلغتنامه دهخداعنابة. [ ع ُ ب َ ] (اِخ ) آبی است در بلاد کلاب در همواریهای غَوْط و رُمة. بین آن و فید شصت میل فاصله است . و گویند آن بین توز و سمیراء قرار دارد و علی بن حسین زین العابدین (ع ) در آنجا سکونت می کرد. (از معجم البلدان ).
عنابیلغتنامه دهخداعنابی . [ ع ُن ْ نا ] (ص نسبی ) منسوب به عناب که مشهور است . (از اللباب فی تهذیب الانساب ). رنگی است معروف که رنگ سرخ باشد، و به تخفیف نون هم آمده است . (آنندراج ). رنگ سرخ شبیه به رنگ عناب . (ناظم الاطباء). به رنگ عناب . عنابگون . عناب رنگ .
عنابةلغتنامه دهخداعنابة. [ ع ُ ب َ ] (اِخ ) جایگاهی است در سه میلی حسینیه از راه مکه . در اینجا برکه ای است ازآن ِ ام جعفر که در سه میل پس از قباب ، در مقابل سمیراء و پس از توز واقع شده . آب آن شور و غلیظ است . و گویند که عنابة، کوه کوچک یا صخره ٔ بزرگی (قارة) است در پایین «رُوَیثة» بین مکه و
عنابةلغتنامه دهخداعنابة. [ ع ُن ْ نا ب َ ] (ع اِ) یک دانه عناب . یکی عناب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عناب شود. || بار پیلو. (منتهی الارب ).
عنابةلغتنامه دهخداعنابة. [ ع ُ ب َ ] (اِخ ) آبی است در بلاد کلاب در همواریهای غَوْط و رُمة. بین آن و فید شصت میل فاصله است . و گویند آن بین توز و سمیراء قرار دارد و علی بن حسین زین العابدین (ع ) در آنجا سکونت می کرد. (از معجم البلدان ).
اعنابلغتنامه دهخدااعناب . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ عِنَب . انگورها. (آنندراج ). ج ِ عِنَب . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) (ناظم الاطباء). ج ِ عِنَب ، میوه ٔ درخت مو.و یکی ِ آن عِنَبَة. (از اقرب الموارد) : سیاه خانه و غیلان سرخ بر دل من حریف رضوان بود و حدائق اعناب
طبس عنابلغتنامه دهخداطبس عناب . [ طَ ب َ س ِ ع ُن ْ نا ] (اِخ ) رجوع به طبس فردوس ، طبسان و المعرب ص 229 شود.
صعنابلغتنامه دهخداصعناب . [ ص ِ ] (ع مص ) صعنب الثریدة؛ فراهم آورد میان اشکنه را و جدا و ممتاز کرد سر آن را. (منتهی الارب ). جمع وسطها و قور رأسها. (اقرب الموارد). رجوع به صعنبة شود.