عطالتلغتنامه دهخداعطالت . [ ع َ ل َ ] (ع اِمص ) عطالة. بیکاری و معطلی . (از غیاث اللغات ). بیکاری . بطالت . تعطل .عطلت . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به عطالة شود.- عطالت و بطالت ؛ بیکاری و بیعاری . (یادداشت مرحوم دهخدا).
عثالطلغتنامه دهخداعثالط. [ ع ُ ل ِ ] (ع ص ) شیر سطبر و دفزک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
اثالثلغتنامه دهخدااثالث . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) کوههائی در حجر دیار ثمود که بیننده از دور آنها را یک پاره بیند وچون نزدیک شود متفرق و جدا یابد. (مراصد الأطلاع ).
اطالتلغتنامه دهخدااطالت . [ اِ ل َ ] (ع مص ) مأخوذ از تازی ، دراز کردن . (غیاث ). رجوع به اطالة شود.
اطلطلغتنامه دهخدااطلط. [ اَ ل َ ] (ع ص / ن تف ) داهیة. (متن اللغة). مرد نیک زیرک و رسا. (منتهی الارب ): هو اطلط منه ؛ او زیرکتر است از آن . (ناظم الاطباء).
عطالةلغتنامه دهخداعطالة. [ ع َ ل َ ] (ع مص ) باطل شدن و بیکار شدن . (از اقرب الموارد). بیکاری و معطلی . (از آنندراج ). عطالت . و رجوع به عطالت شود.
عطلتلغتنامه دهخداعطلت . [ ع ُ ل َ ] (ع اِمص ) عطلة. بیکاری . (غیاث اللغات ). عطالت . بطالت . بیکاری .تعطل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اتفاق خوب چنین افتاد... که خواجه ابوسعید... مرا در این بیغوله ٔ عطلت بازجست . (تاریخ بیهقی ص 71).
بی کاریلغتنامه دهخدابی کاری . (حامص مرکب ) حالت و کیفیت بی کار. بی شغلی . (ناظم الاطباء). عزل . (منتهی الارب ). کار نداشتن : که از داد و بی کاری و خواسته خروشد بمغز اندرون کاسته . فردوسی . || بی منصبی . || بی خدمتی . (ناظم الاطباء). و
آسایشلغتنامه دهخداآسایش . [ ی ِ ] (اِمص ) اسم مصدر و مصدر دویم آسودن . راحت . استراحت . آسانی . آسودگی . دعه . وداعَت . خفض عیش . تنعم . رَوح . مقابل رنج : بدانگه که می چیره شد بر خردکجا خواب و آسایش اندرخورد. فردوسی .شما را از آسای