عجزدیکشنری عربی به فارسیادم مفت خور يا ولگرد , ولگردي يا مفت خوري کردن , بحد افراط مشروب نوشيدن , کمبود , کسر , کسرعمل , کسر درامد , ناتواني , عجز , عدم قابليت , کاري , سستي کمر , عنن , ضعف جنسي , لا غري
عجزلغتنامه دهخداعجز. [ ع َ ] (ع مص ) ناتوان گردیدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). ناتوانی . توانا نبودن . ناتوان بودن : بباید مرا شد به آوارگی نهادن به خود عجز و بیچارگی . فردوسی (ملحقات شاهنامه داستان جمشید، ص <span class="h
دوران تاریکDark Agesواژههای مصوب فرهنگستاندورههای بلافصل بعد از سقوط تمدنها یا زمانیکه مدارک باستانشناختی مربوط به آن، در مقایسه با ادوار پیشین، به دورهای از انحطاط اشاره دارد
یالهای چندگانهmultiple edgesواژههای مصوب فرهنگستاندو یا چند یال که دو رأس گراف مفروض را به هم وصل کنند
حجزلغتنامه دهخداحجز. [ ح َ ] (ع مص ) بازداشتن . منع کردن . (منتهی الارب ). دور کردن (آنندراج ). || در میان دو چیز درآمدن . (منتهی الارب ). || شتر را نشانیده ، سپل بر میان وی بستن برای علاج . (منتهی الارب ). نشانیدن شتر و بستن رسن در دو پای و میان او تا علاج جراحت پشت او کرده شود. (آنندراج ).
عجزاءلغتنامه دهخداعجزاء.[ ع َ ] (ع ص ) زن کلان سرین . مؤنث ِ اَعْجَز. || (اِخ ) ریگستانی است بلند. || (ص ، اِ)عقاب کوتاه دم . || عقابی که در دم او پر سفید باشد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || زنی که کف دست او درشت باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). الشدید دایرة الکف . (اقرب الموار
عجزانلغتنامه دهخداعجزان . [ ع َ ج َ ] (ع مص ) ناتوان گردیدن . || ترک کردن چیزی را که کردن آن واجب شود. || کاهلی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
عجزةلغتنامه دهخداعجزة. [ ع َ زَ] (ع مص ) در اصطلاح بلغاء عاجز بودن شاعر یا منشی درادای غرضی که انشای آن شروع کرده نمی تواند بر نمط محمود به اتمام رساندن . (آنندراج از مطلع السعدین ).
عجزةلغتنامه دهخداعجزة. [ ع ِ / ع ُ زَ ] (ع اِ) فرزند پسین مرد. مذکر و مؤنث و جمع در آن یکسان است . (منتهی الارب ).
عجز آوردنلغتنامه دهخداعجز آوردن . [ ع َ وَ دَ ] (مص مرکب ) درماندگی نمودن . ناتوانی کردن . ناتوان بودن : ما عشق ترا به یادگار آوردیم بر خاک تو عجز و افتقار آوردیم .
عجز و لابهلغتنامه دهخداعجز و لابه . [ ع َ زُ ب َ / ب ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب )تضرع . زاری و ناله و فریاد. گریه و زاری . || خواهش و تمنا. رجوع به عجز و رجوع به لابه شود.
عجزاءلغتنامه دهخداعجزاء.[ ع َ ] (ع ص ) زن کلان سرین . مؤنث ِ اَعْجَز. || (اِخ ) ریگستانی است بلند. || (ص ، اِ)عقاب کوتاه دم . || عقابی که در دم او پر سفید باشد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || زنی که کف دست او درشت باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). الشدید دایرة الکف . (اقرب الموار
معجزلغتنامه دهخدامعجز. [ م َ ج َ / م َ ج ِ ] (ع مص ) ناتوان شدن . (تاج المصادر بیهقی ). ناتوان گردیدن . معجزة [ م َ ج َ / ج ِ زَ ] . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ترک دادن چیزی را، که کر
معجزلغتنامه دهخدامعجز. [ م ُ ج ِ ] (ع ص ، اِ) عاجزکننده . (آنندراج ) (غیاث ). درمانده کننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : عاجزی گرگ است ای غافل که او مردم خوردعاجزی تو بی گمان هر چند کاکنون معجزی . ناصرخسرو.تو معجز ملکانی و هست ر
اعجزلغتنامه دهخدااعجز. [ اَ ج َ ] (ع ص ) بزرگ سرین . (آنندراج ) (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ) (یادداشت بخط مؤلف ). بزرگ سرون [ سرین ] . (از تاج المصادر بیهقی ). || (ن تف ) عاجزتر. (یادداشت بخط مؤلف ).- امثال : اعجز عن الشی ٔ من الثعلب الی العنق
بنات العجزلغتنامه دهخدابنات العجز. [ ب َ تُل ْ ع َ ] (ع اِ مرکب )تیرها. || پرنده ایست . (از منتهی الارب ).
تعجزلغتنامه دهخداتعجز. [ ن َ ع َج ْ ج ُ ] (ع مص ) برنشستن بر عجز شتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بر کونسته ٔ ستور نشستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). برعجز شتر نشستن ، چنانکه تسنم بر کوهان سوار شدن است . || ادعای عجز کردن . (از اقرب الموارد).