املاءلغتنامه دهخدااملاء. [ اِ ] (ع مص ) پر کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). || زکام زده گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زکام رسانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || سخت کشیدن کمان را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کمان پرُ درکشیدن . (تاج المصادر بیهقی ) . |
همیلالغتنامه دهخداهمیلا. [ ] (اِخ ) نام یکی ازندیمه های شیرین در خسرو و شیرین نظامی : فرنگیس و سهیل سروبالاعجب نوش و فلکناز و همیلا. نظامی .همیلا گفت : آبی بود روشن روان گشته میان سبز گلشن . نظامی .
املاءلغتنامه دهخدااملاء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِمَلاَ ٔ. و از آنست : احسنوا املأکم ؛ ای اخلاقکم . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به ملأ شود.
املالغتنامه دهخدااملأ. [ اَ ل ًَْ ] (ع ن تف ) پرتر. (یادداشت مؤلف ). || بمجاز، تواناتر و بی نیازتر، گویند: هو املأ القوم ؛ ای اقدرهم و اغناهم . (از اقرب الموارد) (از المنجد). هذا الامر املأ بک ؛ای املک . (از منتهی الارب ). || بمجاز، کاملتر، گویند: فلان املأ لعینی من فلان ؛ ای اتم فی کل ش
تاج الصرخدیلغتنامه دهخداتاج الصرخدی . [ جُص ْ ص َ خ َ ] (اِخ ) شاعر. او راست :عجبا لقدک ما ترنح مائلاالا و قد سلب الغصون َ شمائلاو لسقم جفنک کیف َ صح ّ بکسرةِفیه و اصبح باللواحظ قابلاو لناظر حاز الولایة فاغتدی من غیر عزل للمعاطف عاملاو اذ اعلمت بان ثغرک منهل فی روضة ف
لالغتنامه دهخدالا. (ع حرف ) نه . نی . بی . نا: لاعلاج ، ناگزیر. لابد، ناچار. مقابل نعم : از کرم و نعمت و آلای اوکس نشنیده ست ز لب لای او. منوچهری .گفت لا و لا کرامة. (تاریخ بیهقی ص 369).مادر
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن جابربن داود البلاذری ، مکنی به ابوالحسن و بعضی ابوبکر گفته اند. وی از مردم بغداداست و صولی نام او در ندماء متوکل علی اﷲ آورده است و وفات او باواخر روزگار خلافت المعتمد علی اﷲ بود و بعید نیست که وی اوائل ایام معتضد عباسی را نیز درک کرده باشد.
ابومحمدلغتنامه دهخداابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) خازن . عبداﷲبن احمد شاعر و مترسل شهیر اصفهانی . او از خواص صاحب بن عباد و برکشیدگان اوست . در ریعان شباب خازنی کتب خانه ٔ صاحب داشت . و بعلت زلتی ناشی از جهالت و کم تجربگی جوانی ، صفای لطف صاحب نسبت بدو بکدورت بدل گشت و او ترک خدمت ابن عب