طلاقتلغتنامه دهخداطلاقت . [ طَ ق َ ] (ع مص ) گشادگی زبان . (مهذب الاسماء). ذلاقت . گشاده زبانی . فصاحت . گشاده زبان شدن . (زوزنی ) (منتخب اللغات ). تیزی زبان . زبان آوری . طلاق . تیززبان شدن . تیززبانی . لقلقه . (غیاث ) (آنندراج ). || گشاده روی شدن . (تاج المصادر) (منتخب اللغات ) (زوزنی ). گشا
طلاقتفرهنگ فارسی معین(طَ قَ) [ ع . طلاقة ] 1 - (مص ل .)گشاده - رو شدن . 2 - فصیح شدن . 3 - (اِمص .) گشاده - رویی . 4 - گشاده زبانی ، فصاحت .
تلقطلغتنامه دهخداتلقط. [ ت َ ل َق ْ ق ُ ] (ع مص ) از هر جای برچیدن . (تاج المصادر بیهقی ). از جابجا برگرفتن خرما وجز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جمع کردن چیزی از اینجا و از آنجا. (از اقرب الموارد).
تلقیثلغتنامه دهخداتلقیث . [ ت َ ] (ع مص ) آمیختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تلکدلغتنامه دهخداتلکد. [ ت َ ل َک ْ ک ُ] (ع مص ) دست در گردن کسی انداختن . || سطبرگوشت گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بعض چیزی به بعض آن چسبیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
eloquenceدیکشنری انگلیسی به فارسیفصاحت، سخنوری، شیوایی، علم فصاحت، علم بیان، طلاقت لسان، عبارت سازی، خوش زبانی
تیززبانیلغتنامه دهخداتیززبانی . [تیزْ، زَ ] (حامص مرکب ) ذلیق . ذلاقت . طلاقت . فصاحت . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
خوشروییلغتنامه دهخداخوشرویی . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (حامص مرکب ) بشاشت . طلاقت وجه . خندانی . خندان روئی : و آنکه زاده بود به خوشخوئی مردنش هست هم به خوشروئی .نظامی .