طزرلغتنامه دهخداطزر. [ طَ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کاه بخش داورزن شهرستان سبزوار در 37هزارگزی خاور داورزن و 3هزارگزی جنوب جاده ٔ شوسه ٔ عمومی . جلگه ، معتدل با 327 تن سکنه . آب آن از قن
طزرلغتنامه دهخداطزر. [ طَ زَ ] (اِخ ) شهری است در مرج القلعة که از آنجا تا جاده ٔ عمومی خراسان یک مرحله (منزل ) مسافت است . (از معجم البلدان ). و رجوع به معنی اسمی همین کلمه شود.
طزرلغتنامه دهخداطزر. [ طَ زَ ] (معرب ، اِ) گیاهی است که در تابستان روید. معرب تزر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). صاحب قاموس گفته : و البیت الصیفی ، معرب تزر. در تاج العروس نیز با گفته ٔ فیروزآبادی موافق است . حتماً در نسخه ای که صاحب منتهی الارب در دست داشته تصحیفی روی داده و البیت الصیفی را ال
تجرلغتنامه دهخداتجر. [ ] (اِخ ) بیست و سیمین خان خیوه از جانب نادرشاه افشار در 1145. (طبقات سلاطین اسلام ص 250).
تجرلغتنامه دهخداتجر. [ ت َ ج َ ] (اِ) خانه ٔ زمستانی را گویند که در آن تنور و بخاری باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء). خانه ٔ زمستانی که بخاری و تنور داشته باشدو تابخانه نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). اطاق زمستانی . (فرهنگ نظام ).... لیکن در قاموس تژر (بزای فارسی ) بمعنی خانه
تجرلغتنامه دهخداتجر. [ ت َ ج َ ] (اِخ ) تچر. تچره . تزر. طزر: قصر کوچک داریوش [ تخت جمشید ] که در ضلع شمالی صحن بپا شده بنابر کتیبه های بالای دو جرز رواق به تچر موسوم است .لفظ تچر، تجر، یا طزر پارسی جدید، اصلاً بمعنی قصر زمستانی است فی الحقیقه در میان تمام ابنیه ٔ صفه تنها این بنا رو بجنوب م
تجرلغتنامه دهخداتجر. [ ت َ ج َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ارومه بخش طرقبه ٔ شهرستان مشهد است که در بیست و یک هزارگزی جنوب خاوری طرقبه و هیجده هزارگزی شمال شوسه ٔ عمومی مشهد به نیشابور واقع است . کوهستانی و معتدل است و 336 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه و محصول آ
تجرلغتنامه دهخداتجر. [ ت َ ج َ ] (اِخ ) یکی از گردنه های عمده ٔ راه بین بندر گز و استرآباد. رجوع به سفرنامه ٔ رابینو بخش انگلیسی ص 79 شود.
طزرجلغتنامه دهخداطزرج . [ طَ رَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان جوزم و دهج بخش بابک شهرستان یزد در 53هزارگزی شمال شهر بابک ، کنار راه مالرو طزرج به شهر بابک . کوهستانی ، معتدل و مالاریایی با64 تن سکنه . آب آن از قنات ، محصول
طزرجلغتنامه دهخداطزرج . [ طَ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بلورد بخش مرکزی شهرستان سیرجان در50هزارگزی خاور سعیدآباد و 2هزارگزی خاور راه مالرو بلورد - مشیز. کوهستانی و سردسیر با80 تن سکنه . آب
طزرجانلغتنامه دهخداطزرجان . [ طَ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میانکوه بخش مهریز شهرستان یزد در 2هزارگزی باختر مهریز. کوهستانی و معتدل با 2676 تن سکنه . آب آن از قنات ،چشمه و رودخانه ٔ محلی . محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت و
طزرقلغتنامه دهخداطزرق . [ طَ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زمج بخش ششتمد شهرستان سبزوار در 6هزارگزی شمال باختری ششتمد، سر راه مالرو عمومی استاج . کوهستانی و معتدل با 426 تن سکنه . آب آن از رودخانه و قنات و محصول آنجا غلات و پ
طزرکشلغتنامه دهخداطزرکش . [ طَ زَ ک َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین در 10000گزی شمال ضیأآباد و 1000گزی راه عمومی . کوهستانی و معتدل با 466 تن سکنه . آب آن از
طررلغتنامه دهخداطرر. [ طُ رَ ] (ع اِ) ج ِ طُرّة. موی پیشانیها. || کرانه های هر چیز و وادیها. || نقوش جامه . || کناره های بام . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (در دیوان خاقانی چ عبدالرسولی ص 74لفظ طرر بمعنی دیگری آمده و آن مصحف است و تحقیق آن در ضمن شرح معنی طزر آ
تزرلغتنامه دهخداتزر. [ ت َ زَ ] (اِ)خانه ٔ تابستانی و ییلاقی . || کرسی مملکت وتختگاه . (ناظم الاطباء). و رجوع به تجر و طزر شود.
ماه شهریارانلغتنامه دهخداماه شهریاران . [ هَِ ش َ ] (اِخ ) نام کوره ای است که طزر، مطامیر، زبیدیة و مرج در آن واقع است . (از معجم البلدان ذیل ماه دینار). و رجوع به ماه (اِخ ) در همین لغت نامه شود.
در دادنواژهنامه آزاددر دادن یا درگرفتن آتش زدن - آتش گرفتن طزر = طویله /اصطبل بزرگ ناخود = نخود چوخت = سقف ساقیج = نوعی آدامس سیاه رنگ که از شیره گیاهی به نام ﹶسوﹾ بدست می آید و ماندگاری آن زیاد است چیغیل= الگ بزرگ برای جدا سازی ساقه های علف از گندم غلبل = غربال تندور (البته روی ن تشدید دارد) = تنور
تجرلغتنامه دهخداتجر. [ ت َ ج َ ] (اِ) خانه ٔ زمستانی را گویند که در آن تنور و بخاری باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء). خانه ٔ زمستانی که بخاری و تنور داشته باشدو تابخانه نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). اطاق زمستانی . (فرهنگ نظام ).... لیکن در قاموس تژر (بزای فارسی ) بمعنی خانه
طزرجلغتنامه دهخداطزرج . [ طَ رَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان جوزم و دهج بخش بابک شهرستان یزد در 53هزارگزی شمال شهر بابک ، کنار راه مالرو طزرج به شهر بابک . کوهستانی ، معتدل و مالاریایی با64 تن سکنه . آب آن از قنات ، محصول
طزرجلغتنامه دهخداطزرج . [ طَ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بلورد بخش مرکزی شهرستان سیرجان در50هزارگزی خاور سعیدآباد و 2هزارگزی خاور راه مالرو بلورد - مشیز. کوهستانی و سردسیر با80 تن سکنه . آب
طزرجانلغتنامه دهخداطزرجان . [ طَ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میانکوه بخش مهریز شهرستان یزد در 2هزارگزی باختر مهریز. کوهستانی و معتدل با 2676 تن سکنه . آب آن از قنات ،چشمه و رودخانه ٔ محلی . محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت و
طزرقلغتنامه دهخداطزرق . [ طَ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زمج بخش ششتمد شهرستان سبزوار در 6هزارگزی شمال باختری ششتمد، سر راه مالرو عمومی استاج . کوهستانی و معتدل با 426 تن سکنه . آب آن از رودخانه و قنات و محصول آنجا غلات و پ
طزرکشلغتنامه دهخداطزرکش . [ طَ زَ ک َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین در 10000گزی شمال ضیأآباد و 1000گزی راه عمومی . کوهستانی و معتدل با 466 تن سکنه . آب آن از
