طراحلغتنامه دهخداطراح . [ طُرْ را ] (اِخ ) دهی از دهستان نهرهاشم بخش مرکزی شهرستان اهواز، واقع در 34هزارگزی شمال باختری اهواز کنار کرخه ، کنار راه شوسه ٔ اهواز به سوسن گرد. دشت ، گرمسیر با 120 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ کرخ
تراعلغتنامه دهخداتراع . [ ت َرْ را ] (ع اِ) دربان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بَوّاب . (المنجد) (اقرب الموارد). || سیلی که وادی را پر گرداند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (المنجد) (اقرب الموارد).
تراهیلغتنامه دهخداتراهی . [ ت َ ] (ص ، اِ) نوباوه . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). میوه ٔ نوباوه و نورسیده را گویند. (برهان ). میوه ٔ نوباوه و نوبر است . (انجمن آرا) (آنندراج ). نوباوه و میوه ٔ نورسیده . (غیاث اللغات ) : برد بوستانبان به ایوان شاه تراهی ولی ه
تراهیلغتنامه دهخداتراهی . [ ت َ ] (ع مص ) همدیگر صلح نمودن و آرمیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). توادع ، و آن از معنی وداعة است . (اقرب الموارد). رفتار قوم به آرامش و رفق با یکدیگر. (از المنجد): تراهی القوم ؛ تعاملوا برفق و وداعة. (المنجد).
تیراژهلغتنامه دهخداتیراژه . [ ژَ / ژِ ] (اِ) قوس قزح . (اوبهی ) (فرهنگ رشیدی ) (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 529) (ناظم الاطباء). آزفنداک . نوشه . انطلیسون . کمر رستم . کمردون . طوق بهار. قوس قزح . (حاشیه ٔ
تیراهلغتنامه دهخداتیراه . (اِ) پرنده ٔ سبزرنگ که پر آن را در زردوزی بکار برند و آن را سبزک گویند. (ناظم الاطباء) : بی خبر هست ز تیر آهم گر بود دلبر من تیرآهی .عبدالغنی (از آنندراج ).
طراحةلغتنامه دهخداطراحة. [ طَرْ را ح َ ] (ع اِ) فرشی است . یک قسم گستردنی است : فقد ذکر ان اتابک سلطان دمشق ، طلب محتسباً، فذکر له رجل من اهل العلم ، فامر باحضاره ، فلما نظره ، قال انی ولیتک امر الحسبة علی الناس بالامر بالمعروف و النهی عن المنکر، قال ان کان الامر علی کذلک ، فقم عن هذه الطراحة
طراحیلغتنامه دهخداطراحی . [ طَرْ را ] (حامص ) عمل و شغل طراح . بیرنگ گری . نقشه ریزی . نقشه بنائی را بر کاغذ، با حبر یا مداد و یا بر زمین با گچ و مانند آن کردن . نقاشی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
طراحیلغتنامه دهخداطراحی . [ طُ حی ی ] (ع ص ) سیرٌ طُراحی ٌ؛ سیر دور و دراز. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
طراحةلغتنامه دهخداطراحة. [ طَرْ را ح َ ] (ع اِ) فرشی است . یک قسم گستردنی است : فقد ذکر ان اتابک سلطان دمشق ، طلب محتسباً، فذکر له رجل من اهل العلم ، فامر باحضاره ، فلما نظره ، قال انی ولیتک امر الحسبة علی الناس بالامر بالمعروف و النهی عن المنکر، قال ان کان الامر علی کذلک ، فقم عن هذه الطراحة
طراحیلغتنامه دهخداطراحی . [ طَرْ را ] (حامص ) عمل و شغل طراح . بیرنگ گری . نقشه ریزی . نقشه بنائی را بر کاغذ، با حبر یا مداد و یا بر زمین با گچ و مانند آن کردن . نقاشی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
اضطراحلغتنامه دهخدااضطراح . [ اِ طِ ] (ع مص ) در گوشه ای افگندن . (از منتهی الارب ). در گوشه و جانب افکندن . (از ناظم الاطباء). انداختن چیزی را در جانبی . (از اقرب الموارد).
اطراحلغتنامه دهخدااطراح . [ اِطْ طِ ] (ع مص ) افکندن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). انداختن .(از اقرب الموارد) (غیاث اللغات از آداب الفضلا و منتخب ). دور انداختن . (آنندراج ) . || دور کردن کسی یا چیزی را. (از اقرب الموارد). دور گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): قالی کیف لی باطراح رجل
سازندة خویشطراحoriginal design manufacturer, ODM, own design manufacturerواژههای مصوب فرهنگستانشرکتی که محصولات طراحی و تولیدشدة خود را تحت ویژند شرکت صاحبنام به فروش میرساند