تونل شوکshock tunnelواژههای مصوب فرهنگستانتونل بادی که در آن سیال با سرعت بالا جریان مییابد و شوکهایی با ماخ 6 تا 25 تولید میکند
لولۀ شوکshock tubeواژههای مصوب فرهنگستانتونل بادی که در پژوهشهای فوقِصوتی کاربرد دارد و در آن سیال با فشار بالا جریان مییابد و در آزمونگاه به سرعت بسیار بالایی میرسد
مرحلۀ شوک و انکارdenial and shock stageواژههای مصوب فرهنگستاننخستین مرحله از پنج مرحلۀ فرایند مرگ که دورۀ زودگذر و حادی است و در آن فرد با شناسایی و پذیرش اینکه به یک بیماری کشنده مبتلاست، دچار اضطراب شدیدی میشود
صیغةلغتنامه دهخداصیغة. [ غ َ ] (ع اِ)خلقت . (اقرب الموارد) (غیاث اللغات ). نوع . (اقرب الموارد). || طور. طریقت . ریخت . شکل . || هیأتی است که حاصل شود کلمه را باعتبار تقدم و تأخر حروف و حرکات و سکون آن . (غیاث اللغات ). صورت کلمه . صورت . ج ، صَیغ: صیغه ٔ مفرد. صیغه ٔ جمع. || (ص ) سهام صیغه
صیغهفرهنگ فارسی عمید۱. نکاح موقت.۲. (اسم، صفت) [مجاز] زنی که برای مدت محدود و معیّن به عقد ازدواج مرد درآید؛ زن غیردائمی؛ زن موقتی؛ مُتعه.۳. (اسم) (ادبی) در دستور زبان، هیئت و شکلی که با کم و زیاد کردن حروف یا تغییر حرکات به فعل داده شود: صیغهٴ مفرد، صیغهٴ تثنیه، صیغهٴ جمع.۴. (اسم) (فقه، حقوق) عبارتی
صیغارلغتنامه دهخداصیغار. (اِخ ) دهی است از دهستان اوزومدل بخش ورزقان شهرستان اهر، واقع در 17 هزارگزی باختر ورزقان و 5 هزارگزی راه ارابه رو تبریز به اهر.کوهستانی و هوای آن معتدل است . 624 تن سک
صیغالعقودلغتنامه دهخداصیغالعقود. [ ی َ غُل ْ ع ُ ] (ع اِ مرکب ) صیغه های عقد. الفاظ مخصوصی که در معاملات ، نکاح ، طلاق ، اجاره و غیره خوانده میشود و اثر شرعی مقصود مترتب بر اجرای آن الفاظ است وعقد و ایقاع بدون خواندن آن صیغه اثر شرعی ندارد.
ابنیهلغتنامه دهخداابنیه . [ اَ ی َ ] (ع اِ) ج ِ بناء. ساخته ها. ساختمانها. بناها. || پایه ها. بنیان ها. اصل ها. قواعد: کتاب الأبنیة عن حقایق الادویه . || صیغه ها. صیغ: کتاب الابنیة لابن القطاع . ج ، ابنیات .
استنلغتنامه دهخدااستن . [ اَ ت َ ] (مص ) هستن . مصدر مفروض که زمان حال آن صرف شود اینچنین : استم ، استی ، است ، استیم ، استید، استند. و گاه بجای آنها: ام ، ای ، است ، ایم ، اید، اند بکار برند. و نیز مشتقات این مصدر در آخر صیغ از ماضی مطلق درآید: ستم .
اشتقاق اصغرلغتنامه دهخدااشتقاق اصغر. [ اِ ت ِ ق ِ اَ غ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) امام رازی اشتقاق را به اصغر و اکبر تقسیم کرده و اشتقاق اصغر را بدین سان آورده است : اشتقاق اصغر مانند اشتقاق صیغ ماضی و مضارع و اسم فاعل و اسم مفعول و جز اینها از مصدر، و مراد از اشتقاق متداول در میان صرفیان که گویند
حرف تخصیصلغتنامه دهخداحرف تخصیص . [ ح َ ف ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شمس قیس گوید: راء و الفی است که دراواخر اسامی معنی تخصیص دهد چنانکه او را و شما را و اسب را و جامه را. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 155). رجوع به «را» در همین لغت نامه شود. و در ص <span c
فاضل مراغیلغتنامه دهخدافاضل مراغی . [ ض ِ ل ِ م َ ] (اِخ ) ملا احمد پسر علی اکبر مراغی . اهل تبریز و ساکن نجف بوده است . از علمای امامی اوایل قرن چهاردهم هجری و از شاگردان شیخ مرتضی انصاری بوده . از تألیفاتش این کتب مشهور است : 1- تحفه ٔمظفریه . <span class="hl" d
صیغةلغتنامه دهخداصیغة. [ غ َ ] (ع اِ)خلقت . (اقرب الموارد) (غیاث اللغات ). نوع . (اقرب الموارد). || طور. طریقت . ریخت . شکل . || هیأتی است که حاصل شود کلمه را باعتبار تقدم و تأخر حروف و حرکات و سکون آن . (غیاث اللغات ). صورت کلمه . صورت . ج ، صَیغ: صیغه ٔ مفرد. صیغه ٔ جمع. || (ص ) سهام صیغه
صیغهفرهنگ فارسی عمید۱. نکاح موقت.۲. (اسم، صفت) [مجاز] زنی که برای مدت محدود و معیّن به عقد ازدواج مرد درآید؛ زن غیردائمی؛ زن موقتی؛ مُتعه.۳. (اسم) (ادبی) در دستور زبان، هیئت و شکلی که با کم و زیاد کردن حروف یا تغییر حرکات به فعل داده شود: صیغهٴ مفرد، صیغهٴ تثنیه، صیغهٴ جمع.۴. (اسم) (فقه، حقوق) عبارتی